لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

حلالیت

عازم کربلاست.

حلالیت میخواهد.

میگوید میدانم در حقت خیلی ظلم کرده ام

گفتمش از خدا طلب بخشش کن!



+ سنجاق شود به پست رها

عاشقانه۲۶

پاییز



پاییز آمده 

بیا دست در جیب خاطراتمان

 گز کنیم

کوچه های پاییز را

من با خیال تو 

تو بی خیال من...

شیدا

فیلم شیدا را اوایل دوران دانشجویی ام دیده بودم. البته نه در سینما. از آن دست فیلمهای عاشقانه ای که تازه باب شده بود. آن زمان ویدیو کلوپها فیلمهای در حال اکران را که از روی پرده ی سینما با کیفیت بسیار پایین ضبط شده بود، کرایه می دادند. شبی ۱۰۰۰ تومان بود. با خواهرانم فیلم های شیدا، دو زن، قرمز و متولد ماه مهر را با این شیوه تماشا کردیم. انگار مجبور بودیم. نه کیفیت تصویر داشت و نه صدا و تا فردا شب که فیلم را باید تحویل می دادیم چندین بار هم تکراری میدیدیم. عجب روزگاری داشتیم. هفته ی گذشته شبکه ی نمایش، شیدا را پخش کرد و حس و حال آن دوران در ذهنم تداعی شد.

آدم به آدم میرسه اینجاست

چهره اش خیلی آشنا بود. هر چه فکر کردم یادم نیامد‌ کجا او را دیده ام. ته کلاس دهم ریاضی نشسته بود و دومین جلسه امان پس از شروع سال تحصیلی بود.

گفتم:" پارمیدا! من تو رو کجا دیدم؟" 

عاشقانه ۲۵



پرواز همای

هدیه ی تولد

هدیه


دوشنبه ی دوست داشتنی باشد

روبروی کافه نادری روی نیمکت نشسته باشی

ساعت نزدیک ۴ عصر باشد

منتظر شروع کلاس استاد عیسی باشی

و مریم همکلاسی هنرمندت اینگونه غافلگیرت کند!

وه که چه لحظات زیبایی بود😊


مریم جان ممنونم از لطفت و تشکر بابت هدیه ی ارزشمندت❤



+ برای خواندن پستهایتان میایم... به زودی

کارواش

اهل کارواش بردن ماشین نیستم. به قدری ماشینم کثیف بود و غیر قابل تحمل که مجبور شدم.‌ این دومین باری بود که ماشینم طعم شستشوی جانانه را میچشید. یک ساعتی طول کشید. سه کارگر افتادند به جان ماشین و هر چه می سابیدند تمیز نمیشد که نمیشد‌ طوریکه کف پوشهایش را گفتند خودت وایتکس بزن و لکه های سیاه کنار ضبط ماند و گفتند نمیرود‌ که نمیرود. سر آخر هم انعام توپول میخواستند! کل هزینه ۶۵ تومان شد که ۹ تومان هم انعام دادم. شاکی هم بودند.
امان امان امان

پاییزان ۱۲

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پاییزان ۱۱

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عاشقانه ۲۴

دیشب 

شعرهایم را 

رو به کوچه تکاندم

صبح 

کوچه بیقرار تو بود !



حمیدرضابیدخام

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan