عازم کربلاست.
حلالیت میخواهد.
میگوید میدانم در حقت خیلی ظلم کرده ام
گفتمش از خدا طلب بخشش کن!
+ سنجاق شود به پست رها
- چهارشنبه ۱۰ مهر ۹۸
بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را
عازم کربلاست.
حلالیت میخواهد.
میگوید میدانم در حقت خیلی ظلم کرده ام
گفتمش از خدا طلب بخشش کن!
+ سنجاق شود به پست رها
فیلم شیدا را اوایل دوران دانشجویی ام دیده بودم. البته نه در سینما. از آن دست فیلمهای عاشقانه ای که تازه باب شده بود. آن زمان ویدیو کلوپها فیلمهای در حال اکران را که از روی پرده ی سینما با کیفیت بسیار پایین ضبط شده بود، کرایه می دادند. شبی ۱۰۰۰ تومان بود. با خواهرانم فیلم های شیدا، دو زن، قرمز و متولد ماه مهر را با این شیوه تماشا کردیم. انگار مجبور بودیم. نه کیفیت تصویر داشت و نه صدا و تا فردا شب که فیلم را باید تحویل می دادیم چندین بار هم تکراری میدیدیم. عجب روزگاری داشتیم. هفته ی گذشته شبکه ی نمایش، شیدا را پخش کرد و حس و حال آن دوران در ذهنم تداعی شد.
چهره اش خیلی آشنا بود. هر چه فکر کردم یادم نیامد کجا او را دیده ام. ته کلاس دهم ریاضی نشسته بود و دومین جلسه امان پس از شروع سال تحصیلی بود.
گفتم:" پارمیدا! من تو رو کجا دیدم؟"
دوشنبه ی دوست داشتنی باشد
روبروی کافه نادری روی نیمکت نشسته باشی
ساعت نزدیک ۴ عصر باشد
منتظر شروع کلاس استاد عیسی باشی
و مریم همکلاسی هنرمندت اینگونه غافلگیرت کند!
وه که چه لحظات زیبایی بود😊
مریم جان ممنونم از لطفت و تشکر بابت هدیه ی ارزشمندت❤
+ برای خواندن پستهایتان میایم... به زودی
دیشب
شعرهایم را
رو به کوچه تکاندم
صبح
کوچه بیقرار تو بود !
حمیدرضابیدخام