لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

همراز ۱۶


دوشنبه ها را بسیار دوست دارم. روزیکه فارغ از همه دلنگرانی ها و دلواپسی های زمانه سازم را برمیدارم و میزنم به دل شهر. حتی ترافیک وحشتناک یک ساعته ی صبحگاهی تا چهارراه استانبول هم ناراحتم نمی کند. محو ساختمانهای متروکه ی قدیمی شیشه شکسته ی خیابان جمهوری میشوم و هر دفعه هم آرزو میکنم ای کاش یکی از اینها مال من باشد بدون هیچ تغییری در ظاهر و درون. 

 هر دوشنبه وقتی به بن بست شیبانی میرسم دست به دوربین میشوم و از دیوار کافه نادری و باغ درونش و گلخانه اش عکس میگیرم و عکسها میشود استوری اینستاگرامم در آن روز...


+ فقط باید حال دلمان خوب باشد

+ عکس را دوشنبه ی بارانی از خیابان گوهرشاد گرفتم .

هپی ولنتاین

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلخوشی های کوچک من ۹




تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟

کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم


اسیر جاذبه ی بی امان ات آن پر کاهم

که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم


تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی

و گر به کشور سیمرغ کیمیا بگریزم


به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم


هوا گرفته ی عشق توام ، چگونه از این دام ،

به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟


به خویش هم نتوانم گریخت ، از تو که عیب است

ز آشناتری اکنون به آشنا ، بگریزم


کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟

مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم


به هر کجا که رَوَم ، رنگ آسمان من این است

سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟ 


حسین منزوی


+ این تابلو را نیز که حدود یک ماهی هست به قلم استاد عیسی تحریر شده خریدم با همان تخفیف پنجاه درصد


+ تقدیم با عشق به یگانه عشق

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan