لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مهراز ۵۴


کتب

همچنان در درس پس دادن هایم یک نت و در حالت وخیم تر، یک میزان شامل چند نت را جا میگذارم و بعد از اتمام قطعه متوجه میشوم که سودی ندارد و چقدر آن لحظه به این حافظه ی داغانم تاسف میخورم‌. میدانم تمرین بسیار و پی در پی این مشکل را رفع میکند ولی متاسفانه با شروع مدارس و ماموریتهای پی در پی مهربان همسر و مسئولیت خانه و بچه ها وقتی که ناب باشد و حال خوب هم در پی اش، کم برایم پیش آمده است. با این حال آهسته و نرم نرمک قدم برمیدارم باشد که رستگار شوم😊

شمارش معکوس برای اتمام کتاب سوم استاد عیسی آغاز شده است. برنامه ی آتی کلاسم شروع ردیف است‌. خوشحالم که وارد این مرحله میشوم. هر چند که سالهای دور زمانی که سه تار میزدم دستگاه شور ردیف را تمام کرده بودم ولی با این حال برایم ورود به این مرحله در حال حاضر تازگی دارد. این هفته استاد عیسی لیست کتبی که باید تهیه کنم را برایم نوشت. همگی کتابها از انتشارات ماهور بودند و منتظر فرصتی ام که بتوانم سری به ماهور بزنم و کتابها را بخرم.

مهراز ۵۳

 

 

لیلا خانم یک ترانه ی قدیم بیرجندی است که سیما بینا هم آن را به زیبایی اجرا کرده است. استاد عیسی می گوید اجراهای اصیل تر این قطعه را با دو تار نوازی مرحوم حاج قربان سلیمانی( اهل قوچان) و مرحوم نورمحمد درپور بشنوید. میگوید موسیقی خطه ی خراسان عظیم و غنی است و در این بین نقش تربت جام بسیار پررنگتر است. استاد عیسی از سال ۸۲  و جشنواره موسیقی نواحی کرمان حرف میزند و میگوید دیدن اجراهای زیبا از اقصی نقاط ایران متحولش کرده است. از یک هنرمند بختیاری میگوید که شاهنامه خوان قهاری بود. از استاد غلام مارگیری از سیستان و بلوچستان حرف میزند که صدای سازش انسان را هیپنوتیزم میکرد از شیرمحمد اسپندار که دونلی( دو تا نی) مینواخت. از مرحوم استاد رحیمی کمانچه نواز خراسانی میگفت که داستان تعریف میکرد و بعد مینواخت.

استاد میگفت منشاهای موسیقی اصیل گم هستند و  اغلب اساتید بنام حال حاضر  به این منشاها دسترسی داشتند و به گونه ای ایده گرفته اند. از کلهر و لطفی گرفته تا استاد شجریان. مثلا لطفی در آلبوم قافله سالارش که اثر ارزشمند ایشان است در نوا سه تار نوازی کرده است. اگر بروید و نوای استاد صبا را گوش بدهید میبینید کل سه تار لطفی رو قبلا صبا زده است. آن موقع روی صفحه ضبط شده بود ولی بعدها که منتشر شد معلوم شد. ارزش کار لطفی صفر نمیشود ولی کمتر میشود. درصدسال آواز، استاد دوامی مخالفی خوانده است عین شجریان یعنی تقلید در کار استاد شجریان دیده میشود.  استاد شجریان کلی آواز دارد که شبیه بنان خوانده است. زیرکی خاصی داشته اند. شما هم تقلید کنید تا طعم و سلیقه پیدا کند سازتان

 

+ دوشنبه های دوست داشتنی

+ فایل ابتدای پست بخشهایی از کلاس آموزشی استاد عیسی❤

 

 

 

مادرانه ۷۹

دوست پدر سالهای پیش یک جفت کتانی آدیداس اصل از سوئد برای امیرعباس پست کرده بود. به پای امیرعباس کوچک شد و این کتانی سفید خوشگل ماند برای بهاری که آن زمان دنیا نیامده بود. دیروز بهار برای اولین بار این کتانی را پوشید. بسیار خوشگل شده بود. از قضا دیروز اردوی سرزمین عجایب هم داشتند. ظهر که رفتم بهار را از مهد بگیرم مربی اش میگفت بهار موقع برگشت از اردو بندهای کتانی اش رو به هم گره زده بود، آن هم گره ی کور و تا مدتها مشغول بازکردن گره ها بودیم😂😁

تولدش

امروز تولدش بود. پیامک زدم و تولدش را تبریک گفتم. جوابی نداد ولی استوری اینستاگرامش اینچنین بود: از دوستانی که محبت کردند و تولدم را تبریک گفتند سپاسگزارم مخصوصا از دوستانی که پیامک دادند و معذورم از پاسخگویی. به هر حال دعاگویشان در بهترین نقطه ی زمین هستم.


+سنجاق شود به رها


زمستان

ما قبیله بزرگی بودیم . مومن به هم . تنگ هم می نشستیم شبهای سرد ، دور آتش . یکی مان که ته صدایی داشت می خواند ، بقیه گریه می کردند ، یا می خندیدند ، یا می رقصیدند . بستگی داشت به حال و روز آن که می خواند . دردهای هم را بلد بودیم ، با هم زندگی می کردیم ، با هم می مردیم . مومن بودیم به خدایی سنگی ، که ته غار نشسته بود و همیشه چشمهایش نمناک بود و حرف نمیزد . بعد ، آن روز که سرد بود تو آمدی پیِ پناه ، چشمهایت آمدند . کمی کنار آتش ما نشستی ، و بعد رفتی . من مومن شدم به تو ، پشت کردم به خدای قبیله . بقیه گفتند کافرم . گفتند منم دلیل قهر خداوند ، که باران نمی بارد و خشک دشتی شده زمین . که برکت از سفره قبیله رفته . مرا راندند ، تو نمیدانی ، می دانم . مرا راندند و من در سردترین زمستان خدا گم شدم در جنگلی که درخت نداشت ، خارستان بود . هی راه رفتم و زخم خوردم و خون دلم چکید روی خارها و گل داد و گلها دهانشان تیغ داشت و به هر بوسه کمی از مرا دریدند . هی تکه تکه کم شدم تمام جنگل را . هی راه رفتم ، به خورشید و ماه نگاه کردم و لبخند زدم که یادم آمد ماه و خورشید تویی . جنگل که تمام شد رسیدم به غار تو . آمدم کنار در ایستادم به تماشای تن تو ، که برهنه بودی و می رقصیدی برای مردی که دوستش داشتی و مرد من نبودم و زن تو بودی . نگاهت کردم و لبخند زدم و گریه کردم و ایمان تیغ تیزی بود که می چرخید تمام جانم را ، می درید و می خندید . هی درد دوید در رگهای تنم و به کسی نگفتم و تمام جنگل را برگشتم تا قبیله خودم . بی حرف ، رفتم وسط آتش بزرگ ، رقصیدم . رقصیدم و تمام تنم تمام شد و خاکستر شدم . خاکسترم را باد آورد انداخت کنار غار تو ، که رسم باد همین است که هر شکاری را ببرد تحویل شکارچی بدهد و آدمها نمی دانند . خاکسترم بی که تو بدانی هر روز کف پای تو را بوسید وقتی می رقصیدی . بعد یک شب که از دور نگاهت می کردم و نمی دانستی ، گفتند تمامم و باید باد مرا ببرد . گفتند شرط ایمان دوری و دوستی است . من گریه کردم ، خاکستر نمناکی شدم که اختیارش دست همه بود غیر از خودش . تو آمدی روی تنم رقص مرگ کردی ، پیش چشمم آمیختی با مردی که من نبودم ، من همانجا بودم و نگاهتان می کردم . مرد شراب تنت را نوشید و مست شد . من تمام شدم . تن دادم به نبودن . باد ، مرا آورد انداخت وسط دریای مذاب . پراکنده شدم. هر تکه از تن خاکستر شده ام را باد برد به یک گوشه دنیا، حالا همه جای جهان خاکسترهایی هستند که مومن اند به درد، و شبها ورد نام تو را آنقدر می خوانند، که همه دیوانه ها مست شوند و برقصند. من این قصه را نگفتم که خبردار شوی، نه. تو زبان خاکسترها را نمی دانی، بس که همیشه خورشید بوده ای. اصلاً نگفتم که بدانی که تو خط مرا نمی خوانی. گفتم که باد برساند به گوش آنکه کنار توست، که بداند بهشت ابدی نیست و قدر هر ثانیه دیدن تو را بداند...

بشنویم...





+ مطلب کپی شده از وبلاگ رد پای خاکستری زمان است

سپاس از آقا حمید آبان



شقایق

شقایق دانش آموز دهم ریاضی است. همان شاگردی که وقتی سوم ابتدایی بود موقتی معلمش بودم. دو جلسه ای غیبت داشت. علت غیبتش را جویا شدم. به کنارم آمد و گفت سر فیلمبرداری بوده است‌. کنجکاو شدم. پرسیدم چه فیلمی؟ گفت قورباغه. پرسیدم کارگردانش؟ گفت هومن سیدی. برق در چشمانم پدیدار شد. من هومن سیدی را خیلی دوست دارم. پرسشهایم بیشتر شد ولی هر چه تلاش کردم از نقشش و موضوع فیلم سر دربیاورم بی نتیجه ماند😁 ادامه داد سه پلان تا کنون از وی ضبط شده است و این سومین فیلمی است که تا کنون بازی کرده است. وقت کلاس اجازه نداد در خصوص کارهای قبلیش پرس و جو کنم و در اولین فرصت اطلاعاتی بدست خواهم آورد.

+ معلم اینقدر سمج و ندید بدید عمرا تا حال دیده باشین😁

+  سریال قورباغه از سال گذشته کلید خورده و قرار است در شبکه ی نمایش خانگی عرضه شود. نوید محمد زاده هم از بازیگران این سریال است.

عاشقانه ۲۹




عشق...

گاه در آرشه ویولونى  مى نشیند

و در نغمه‌ی غمگینِ آن هق‌هق مى‌کند،

و گاه، زمانى که حتى نمى خواهى باورش کنى

در لبخند یک نفر جا خوش مى کند.


آنا_آخماتووا



+ سپاس از رها بابت ارسال

مارال

مارال


مارال شاگرد پارسالم بود. تو مسابقات کشوری جودو در شهر زنجان طلا گرفت. خوشحالم.

فال نیک

بخشنامه ای چند روز پیش به مدرسه امان آمد مبنی بر اینکه بانک ملی وام ۵ میلیونی می دهد. دو نفر از هر مدرسه باید به اداره معرفی میشدند. اصلا شرایطش را هم نپرسیدم و اسمم را جز متقاضیان زیر بخشنامه نوشتم. امروز از مدرسه زنگ زدند و گفتند در قرعه کشی وام اسمت دراومده😉 این اتفاق را در مدرسه ی جدید به فال نیک میگیرم.

مادرانه ۷۸

شیر آب که باز میمونه بهار میگه آب رو ببندین آب قیمت خداست😁

+ منظورش نعمته

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan