لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

دلتنگی

صبح پیامک زده " می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟"

ارسال این پیام از جانب  فردی مغرور دور از ذهن است. با این حال دوستش دارم.



+ سنحاق شود به پست رها

همراز ۲۷

باران ریز و پیوسته کلاس دوشنبه ام را تعطیل کرد. یک ساعت  تلاش من برای یافتن ماشین بی نتیجه ماند. نه آژانسها ماشین میفرستادن و نه اسنپ و تپسی درخواستم را قبول میکردند. قیمتها هم سر به فلک نهاده بود. از ۱۵ تومان شروع شد و با هر بار درخواست مجدد قیمتها افزایش می یافت تا ۲۵ تومان هم رسید ولی باز هیچ راننده ای نپذیرفت من و سازم را به کافه نادری برساند. دوشنبه های من پر است از عکسهای کافه نادری که همه استوری میشوند و همگان دیگر عادت کرده اند. جز اهالی خانه  که میگویند شورش را درآورده ای بقیه به گمانم راضی باشند عید امسال اکثر شاگردانم را از پیج اینستایم آنفالو کردم. کیانا آمد کنارم و گفت خانم درخواست مجدد من رو بپذیرید دلم برای عکسهای کافه نادری اتون تنگ شده و بسیارخوشحال میشوم که میشنوم دوستانم علاقمندند که بیایند و کافه نادری را از نزدیک ببینند. ای کاش می شد هماهنگ کرد و همه ی دوستان را در این کافه ی تاریخی زیارت کرد.


+ دوشنبه های  دوست داشتنی

همراز ۲۶


پیشنهادهای موسیقایی استاد عیسی که به خط خودشان برایم یادگار گذاشتند. هیچ کدامشان را ندارم. قرار است صبا بانوی هنرمندمان تمامی این آلبومها را که اثر زنده یاد مشکاتیان هست برایم توی هارد بریزد.


+ و من خرسندم بسی

ساری گلین

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ده آبان

اینکه یک نفر عکس تو و شاگردانت را که ۶ سال پیش در چنین روزی گرفته ای و آن زمان در وبت منتشر کرده ای را امروز برایت ارسال کند چه معنایی می تواند داشته باشد؟! برای من حس خوبی به همراه داشت.


+ سنجاق شود به پست رها

+ عکس در اینستاگرام استوری شد

همراز ۲۵



صدای وحشتناک ساز وادارم کرد دست به گوشیها ببرم ولی هر چه تلاش کردم نتوانستم گوشیها را ذره ای در جایشان بچرخانم. کاسه ی ساز را زمین گذاشتم و دسته ی ساز را به سمت بالا نگاه داشتم و یک یک گوشی ها را امتحان کردم. نخیر. قصد جابجایی نداشتند. مانده بودم چه بلایی سرشان آمده است. با همان صدای گوشخراش "به یاد گذشته ی استاد صبا" را نواختم و روز بعد سر کلاس از استاد عیسی خواستم ساز را برایم کوک کند!

شگفت آور بود که استاد هم نتوانست گوشی ها را بچرخاند. انگار که گوشیها را در سطل رنگ فرو کرده  و جا زده باشی‌. نهایت استاد عیسی از خانه خارج شد و به سراغ ابزارش که در ماشینش داشت رفت و با انبردست آمد و آخر سر به زور انبردست گوشی ها تکانی خوردند و کوک شدند.


+ دوشنبه های دوست داشتنی

+ عکس نوشت:  کلاس تار 

خدمت به زوار حسین

چند روز پیش پیام داد عازم سفرم حلالم میکنی؟ گفتم نه!

خیلی تلاش کرد تا دلخوری ام را رفع کند. دیدم اذیت کردن زائر حسین (ع) جایز نیست. حلالش کردم. لب مرز است همچنان. ویزا ندارد و چهار بار بازدداشت شده است  و به گفته ی خودش کارت دانشجویی اش نجاتش داده است! چهاربار به مهران برگردانده شده و باز به پاسگاه مرزی برگشته است. امید به عبور دارد. میگفت:


" تلفن مون تو عراق راه افتاد سیستم طراحی کردیم عراق به ایران تلفن رایگان داره دادم بچه ها سیستم رو بردن راه انداختن با اینترنت وصل میشه ایران از سمت ایران تلفن داخلی می زنه اسکایپ و امثالهم سالیان درازه این سیستم دارند ولی این خدمت تو خاک عراق تقریبا منحصر بفرده"


دعا کنید برایش تا کارش درست شود ...


+ سنجاق شود به پست رها

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan