لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

دیوانگی

دلم از دستش بابت تهمت اخیرش پر بود. این باری که پیام داد گفتم از دستش دلخورم! در جواب گفت من که هزار بار عذرخواهی کردم. گفتم نکردی . بعد  از مدتی به صفحه ی تلگرامم هزار بار جمله ی " عذر میخوام"  را ارسال کرد. میگفت با اکسل طراحیش کرده


+ سنجاق شود به پست رها

همراز ۱۵

 دوشنبه ها در جهان دیگری به سر میبرم. جایی که مرا از خود بیخود میکند و روانم آرام میشود. روز به روز که میگذرد شخصیت استاد عیسی برایم جذاب تر و جالبتر میشود. دغدغه هایش را در کلاس با آرامش خاصی که در کلامش است بازگو میکند و از اینکه اینچنین به مسایل می اندیشد لذت می برم. این هفته همکلاسی هایم،  امیر و محمدرضا هم آمده بودند. امیر از دزفول و محمدرضا از بویین زهرا. دوری مسافت هم نتوانسته است ذره ای از علایقشان بکاهد. در کنارشان آرامم و  احساس جوانی می کنم. با دیدنشان، یاد دوران جوانی ام میفتم و آن سالهای دور که در پی نواختن و یادگیری بودم.  من به جایی نرسیدم ولی این دو هر کدامشان در شهرهایشان هنرجو دارند و  کنسرت برگزار میکنند و عالی ساز میزنند. شور جوانی اشان را میستایم و برایشان موفقیت آرزومندم. 

بعد از کلاس عکسی به یادگار گرفتیم و چقدر برای ژست عکسم،  استاد را اذیت کردم.

همراز ۱۴

این هفته کلاس تار را بدلیل طرح و تایپ پنج سری سوال امتحانی ترم کنسل کردم! 

+ دلم برای استادم تنگ شد

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan