لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

عاشقانه۳۲

باران که می‌بارد

زمین پر می‌شود

از عطر حضور تو

و خیالت بار دیگر

به سرم می‌زند


زیبا نیست!؟

پاییز باشد

باران بی‌امان ببارد

و تو را ببینم که

آن‌سوی خیابان

در انتظارم ایستاده‌ای


همه جا می‌توان

بوی تو را احساس کرد!

حتی خیابانی که

هرگز قدم نزده‌ایم..


مهران_رمضانیان


خندان شو ۲

خانمی وارد داروخانه شد و با آرامش خاصی به دکتر داروساز گفت که به سیانور احتیاج دارد!

داروساز پرسید سیانور را برای چی میخوای؟ خانمه توضیح داد که لازم است شوهرش را مسموم کند!!!

 

چشم های دکتر داروساز چهار تا میشه و میگه خدا رحم کنه! خانم من نمی تونم به شما سیانور بدم که با اون شوهرتون رو بکشید! این کار برخلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این امکان نداره.

نه خانم! نه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید. حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.


وقتی حرف دکتر به اینجا رسید، خانمه دستش رو برد داخل کیفش و از داخل اون یه عکس درآورد... عکسی که در اون شوهرش و زن دکتر داروساز باهم توی یک رستوران در حال شام خوردن بودند.

داروساز یه نگاهی به عکس کرد و گفت: چرا همون اول به من نگفتین که نسخه دارین؟😅😅

مهراز ۵۵

کافه

عاشقانه ۳۱

 

 

 

رفتی/ علی زند وکیلی

 

 

مادرانه ۸۰

مهربان همسر برای سومین هفته ی پیاپی به ماموریت رفت. امشب تماس گرفت و با بهار صحبت کرد. بهار به پدر میگفت:" اگه زود نیایی میرم چرت و پرت میخورم" منظورش پاستیل و لواشک است.

+ تهدیدش جواب میدهد؟😂

عاشقانه ۳۰

 


صدایم بزن/ چارتار

 

بخش کوتاه...

مهراز ۵۴


کتب

همچنان در درس پس دادن هایم یک نت و در حالت وخیم تر، یک میزان شامل چند نت را جا میگذارم و بعد از اتمام قطعه متوجه میشوم که سودی ندارد و چقدر آن لحظه به این حافظه ی داغانم تاسف میخورم‌. میدانم تمرین بسیار و پی در پی این مشکل را رفع میکند ولی متاسفانه با شروع مدارس و ماموریتهای پی در پی مهربان همسر و مسئولیت خانه و بچه ها وقتی که ناب باشد و حال خوب هم در پی اش، کم برایم پیش آمده است. با این حال آهسته و نرم نرمک قدم برمیدارم باشد که رستگار شوم😊

شمارش معکوس برای اتمام کتاب سوم استاد عیسی آغاز شده است. برنامه ی آتی کلاسم شروع ردیف است‌. خوشحالم که وارد این مرحله میشوم. هر چند که سالهای دور زمانی که سه تار میزدم دستگاه شور ردیف را تمام کرده بودم ولی با این حال برایم ورود به این مرحله در حال حاضر تازگی دارد. این هفته استاد عیسی لیست کتبی که باید تهیه کنم را برایم نوشت. همگی کتابها از انتشارات ماهور بودند و منتظر فرصتی ام که بتوانم سری به ماهور بزنم و کتابها را بخرم.

مهراز ۵۳

 

 

لیلا خانم یک ترانه ی قدیم بیرجندی است که سیما بینا هم آن را به زیبایی اجرا کرده است. استاد عیسی می گوید اجراهای اصیل تر این قطعه را با دو تار نوازی مرحوم حاج قربان سلیمانی( اهل قوچان) و مرحوم نورمحمد درپور بشنوید. میگوید موسیقی خطه ی خراسان عظیم و غنی است و در این بین نقش تربت جام بسیار پررنگتر است. استاد عیسی از سال ۸۲  و جشنواره موسیقی نواحی کرمان حرف میزند و میگوید دیدن اجراهای زیبا از اقصی نقاط ایران متحولش کرده است. از یک هنرمند بختیاری میگوید که شاهنامه خوان قهاری بود. از استاد غلام مارگیری از سیستان و بلوچستان حرف میزند که صدای سازش انسان را هیپنوتیزم میکرد از شیرمحمد اسپندار که دونلی( دو تا نی) مینواخت. از مرحوم استاد رحیمی کمانچه نواز خراسانی میگفت که داستان تعریف میکرد و بعد مینواخت.

استاد میگفت منشاهای موسیقی اصیل گم هستند و  اغلب اساتید بنام حال حاضر  به این منشاها دسترسی داشتند و به گونه ای ایده گرفته اند. از کلهر و لطفی گرفته تا استاد شجریان. مثلا لطفی در آلبوم قافله سالارش که اثر ارزشمند ایشان است در نوا سه تار نوازی کرده است. اگر بروید و نوای استاد صبا را گوش بدهید میبینید کل سه تار لطفی رو قبلا صبا زده است. آن موقع روی صفحه ضبط شده بود ولی بعدها که منتشر شد معلوم شد. ارزش کار لطفی صفر نمیشود ولی کمتر میشود. درصدسال آواز، استاد دوامی مخالفی خوانده است عین شجریان یعنی تقلید در کار استاد شجریان دیده میشود.  استاد شجریان کلی آواز دارد که شبیه بنان خوانده است. زیرکی خاصی داشته اند. شما هم تقلید کنید تا طعم و سلیقه پیدا کند سازتان

 

+ دوشنبه های دوست داشتنی

+ فایل ابتدای پست بخشهایی از کلاس آموزشی استاد عیسی❤

 

 

 

مادرانه ۷۹

دوست پدر سالهای پیش یک جفت کتانی آدیداس اصل از سوئد برای امیرعباس پست کرده بود. به پای امیرعباس کوچک شد و این کتانی سفید خوشگل ماند برای بهاری که آن زمان دنیا نیامده بود. دیروز بهار برای اولین بار این کتانی را پوشید. بسیار خوشگل شده بود. از قضا دیروز اردوی سرزمین عجایب هم داشتند. ظهر که رفتم بهار را از مهد بگیرم مربی اش میگفت بهار موقع برگشت از اردو بندهای کتانی اش رو به هم گره زده بود، آن هم گره ی کور و تا مدتها مشغول بازکردن گره ها بودیم😂😁

تولدش

امروز تولدش بود. پیامک زدم و تولدش را تبریک گفتم. جوابی نداد ولی استوری اینستاگرامش اینچنین بود: از دوستانی که محبت کردند و تولدم را تبریک گفتند سپاسگزارم مخصوصا از دوستانی که پیامک دادند و معذورم از پاسخگویی. به هر حال دعاگویشان در بهترین نقطه ی زمین هستم.


+سنجاق شود به رها


لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan