لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

هر دم از این باغ بری می رسد

در این بیست و چند سال معلمی ام دو بار مورد بی حرمتی و غضب و کینه ی مسئولین آ.پ واقع شده ام. یک بار سال ۹۰ که انتقال موقتم به تهران قرار بود دائمی شود و رئیس وقت اداره مجبورم کرد یک ماه و نیم سوم ابتدایی درس بدهم که هیچگاه حلالش نخواهم کرد و بار دوم همین امروز بود

قبولی

نسیم که در موردش پست زده بودم دندونپزشکی علوم پزشکی تهران قبول شد. هنوزم باورم نمیشه. از نسیم زرنگتر و مستعدتر دانش آموز زیاد داشتیم.

تو بیان دانشجوهای جدید الورود کیا هستن؟؟

پاییزان ۷

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

از میان نوشته های ناب۴

بدترین حس دنیا چیست؟ 
شاید بگویید تنهایی...  
دلتنگی...

  و... 
اما بدترین حس دنیا "دل زدگی" ست.

دل زدگی، بعد از یک خواستن عمیق می آید.
 کاری را، چیزی را، کسی را با تمام وجود خواستن.
دل زدگی یعنی کاری...  چیزی...  کسی که مدت ها حس خوب برایت داشت دیگر در ذهن و قلبت جایی نداشته باشد.

دل زدگی یعنی احساس خستگی شدید 
آدمی که دل زده می شود وسط یک جنگ است...
 یک جنگ نا برابر....
یک طرف تمام خاطرات روزهای خواستن جلوی چشمش هست... 

طرف دیگر حقیقتی که زورش بیشتر از تمام خاطرات و رویاهاست
دلزدگی بدترین حس دنیاست... 
فقط تصور کنید کاری... چیزی...  کسی که سال ها می خواستی دیگر قلبت را به تپش نیاندازد. .. 
دیگر تو را سر ذوق نیاورد.

بدترین قسمت دل زدگی این است که نمی خواهی آن حس را دوباره تجربه کنی                               
اگر آسمان هم به زمین بیاید دیگر نمی خواهی

آدم هایی که دل زده می شوند فهمیده اند می شود عمیق ترین خواستن ها را کنار گذاشت... فراموش کرد

اما نَمُرد...

 

حسین حائریان


+ ممنون لیلا

پاییزان ۶

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دختر آبی

 

+ مجید خراطها

روحش شاد

نقد یک مخاطب

من زیاد اهل داستان دنباله دار نیستم. بیشتر طرفدار داستان کوتاه هستم. در مورد داستان های دنباله دار صاحب نظر نیستم ولی نظر و برداشت شخصی خودم رو میگم؛ داستان شما سبک روایت گونه داره و از باب روان بودن بد نیست هر چند یک مقداری باید روی توصیفات ظاهری یا تیپیک شخصیت ها و فضای وقوع داستان بیشتر کار بشه ولی در کل به نظر من باید یک مقدار از جزییات غیر لازم و غیر ضروری داستان تون کم کنید و به جاش توی هر قسمت از داستان یک جوری خواننده تون رو مجذوب و کنجکاو کنید که دنبال وقایع داستان رو بگیره و منتظر قسمت بعدیش باشه.. برای این کار هم باید از یک سری ابزارها و ترفندهای مخصوص داستان نویسی (مخصوصا از نوع دنباله دارش) استفاده کنید؛ به عنوان مثال یک "حس تعلیق" باید توی کل سیر داستان وجود داشته باشه که خواننده رو درگیر خودش کنه، کل داستان باید توی ذهن نویسنده باشه و جوری روش مسلط باشه که بتونه تیکه تیکه و با ظرافت اون رو برای خواننده تعریف کنه، درست مثل سریال های جذابی که این روزها باب شده و می بینیم، توی هر قسمت از داستانش یه نقطه مبهم، یک اتفاق هیجان انگیز، یک سکانس رمانتیک و... وجود داره و آخر هر قسمت هم یک اتفاق میفته یا سوالی بوجود میاد که برای دونستن جوابش باید حتما قسمت بعد رو دید!

پاییزان ۵

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

قیمه ی امام حسین

دیشب اولین و آخرین غذای نذری امام حسین رو خوردیم. قیمه پلوی خوشمزه ای بود که مهربان همسر و بچه ها از خانه ای در حوالی مدرسه ی جدیدم گرفته بودند. هر وقت قیمه ی امام حسینی میخورم یاد سفر کربلای تیرماه ۹۱ میفتم که ایام ولادت مولا آنجا بودیم. شب تولد ارباب روبروی حرم غذای نذری میدادند. به همراه عربها در صف طولانی دریافت غذا ایستادیم و قیمه پلو را گرفتیم ولی نه قاشقی به ما دادند و نه چنگالی. ‌عربها که غذا را میگرفتند گوشه ای مینشستند و همانجا با انگشتان دست شروع میکردند به خوردن‌. مانده بودم چطور دلشان رضا میدهد با دستانی آلوده غذا بخورند.‌ مدتی مردد ماندیم چه کنیم. آخر سر تصمیم بر آن شد که ما هم با انگشتان دستمان تناول کنیم و اینچنین هم شد. مریض هم نشدیم😁

ببخش

 

 

+ من که دوسش داشتم...

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan