لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

همراز ۷

وقتی  آقای پرستار متاهل با سه فرزند،  به مدت هفت ماه، شیفتهای کاری اش رو طوری میچیند که دوشنبه ها از بویین زهرا به کلاس سه تار استاد عیسی برسد. وقتی امیرخان، جوان دزفولی،  ماهی یک بار با اتوبوس یا قطار خود را به کلاس تار استاد عیسی میرساند. گلایه کردن از بدمسیری کلاس و  طرح ترافیک خیابان جمهوری و به تبع آن، عدم استفاده از وسیله ی شخصی و ماندن یک ساعته در ترافیک  آن هم در اسنپ و برگشت با ساز در متروی شلوغ بی انصافی است!


+ اینجور که معلومه مادربزرگ کلاس منم. حتی استاد عیسی هم از من کوچکتر است

در...دل

هر کجا هستی، باش!

عشق اتفاق عجیبی است،

باشی، هست 

نباشی، بیشتر هست ...


ساناز_داود_زاده_فر



چند روزیست که پیام می دهد و پیامهایش بی جواب می ماند. نهایت با تندی برایش نوشتم چرا دست از سرم بر نمیداری؟!

نوشت: چون دوستت دارم!

هفته ی بعد مراسم ازدواجش است. بهترین دعا درحقش عاقبت بخیری و خوشبختی اش است. 


+ سنجاق شود به پست رها

همراز ۵

شروعی تازه در محضر استاد عیسی

و سپاس ویژه از دوست هنرمندم امیر بابت معرفی ایشان

به امید روزهای زیبا 

همراز ۴

بساط تمرین درسهای جدید که به پا شد نوای ساز، یار نبود. گوشی سیم سفید رو چک کردم. لق میزد و کوک خالی کرده بود. دست به کار شدم. باید از یک جایی شروع کرد دیگر. تیوتر را از لابلای کتابهای کتابخانه بیرون کشیدم. جالب است که آن هم باتری خالی کرده بود. تیونر را باتری انداختم و سیم رابط را به داخل دسته ی ساز وصل کردم. ابتدا گوشی را شل کردم و بعد با زدن مضراب به سیم اول،  آرام آرام گوشی را چرخاندم تا سیم جمع شود. به نت "دو "که نزدیک شد تا آمدم گوشی را در جایش محکم کنم گوشی در جایش چرخید و سیم رها شد و مجدد تلاش کردم برای جمع کردن سیم که گویا بیش از حد سیم را جمع کردم و از جایش کنده شد. کلی با روح و روانم بازی شد. 

امروز تمرین بی تمرین 

فال

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan