دیشب اولین و آخرین غذای نذری امام حسین رو خوردیم. قیمه پلوی خوشمزه ای بود که مهربان همسر و بچه ها از خانه ای در حوالی مدرسه ی جدیدم گرفته بودند. هر وقت قیمه ی امام حسینی میخورم یاد سفر کربلای تیرماه ۹۱ میفتم که ایام ولادت مولا آنجا بودیم. شب تولد ارباب روبروی حرم غذای نذری میدادند. به همراه عربها در صف طولانی دریافت غذا ایستادیم و قیمه پلو را گرفتیم ولی نه قاشقی به ما دادند و نه چنگالی. عربها که غذا را میگرفتند گوشه ای مینشستند و همانجا با انگشتان دست شروع میکردند به خوردن. مانده بودم چطور دلشان رضا میدهد با دستانی آلوده غذا بخورند. مدتی مردد ماندیم چه کنیم. آخر سر تصمیم بر آن شد که ما هم با انگشتان دستمان تناول کنیم و اینچنین هم شد. مریض هم نشدیم😁
- چهارشنبه ۲۰ شهریور ۹۸