- سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
تو ببین کاسه چشمم بنگر سرخی اشکم…
بنگربنگر بنگر زحال مستم ز غم هجر و فراقت.
چاک ، چاک است پیرهنم
+ گروه تنبورنوازی مستور
- سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
در حال نوشتن قسمتی دیگر از ماجرای معلم نمونه شدنم هستم. بعد از سالها که با گوشی پست منتشر کردم این بار پای لپ تاپ نشسته ام تا سریعتر بتوانم تایپ و منتشر کنم.
دوستان همراه مجدد قسمتهای قبلی را بازنشر میدهم تا شما دوره ای کرده باشین من قسمت جدید را میرسانم. ممنون از همراهی همیشگی اتان.
رمز داده میشود.
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
دو روز بعد مدیر مدرسه ام پیگیری کرد که برای مصاحبه ی انتخاب معلم نمونه ی منطقه ای رفته ام یا نه. گفتم مشکل زمان دارم. نمیتوانم تایم بعد از مدرسه بروم. بچه هایم را چه کنم. نه مهدی هست و نه مدرسه ای. همان روز وقتی داخل ماشین جلوی چلوکبابی احسان منتظر بودیم غذای سفارشی امان آماده شود سارا دوست و همکار بسیار قدیمی ام زنگ زد. سارا در اداره آموزش و پرورشمان سمتی داشت. گفت نامت را در لیست مدارس دیدم. چرا برای مصاحبه نمیایی؟ و مجدد توضیح دادم به خاطر بچه ها نمیتوانم. سارا گفت با سرگروه درسی اتان هماهنگ میکنم تلفنی از تو مصاحبه بگیره. نمیدانم چرا اینقدر پیگیر من بودند!
عصر سرگروهمان خانم شاهی زنگ زد و شروع کرد به سوال پرسیدن و معلوم بود فرم مربوطه ی من زیر دستش است و امتیاز می دهد. از مدرک و سابقه پرسید تا رسید به تدریس تلفنی. گفت اگر از تو بخواهیم تابع نمایی و لگاریتمی را درس بدهی چطور شروع میکنی؟ برای کاربرد لگاریتم در زندگی چه مثال ملموسی برای بچه ها میزنی؟ این مبحث درج شده در کتاب ایراداتش چیست؟ نقاط قوتش چیست؟ و از این سوالات. من هم در حد اطلاعات و تجربه ام مختصر جواب دادم و سریعا بحث تمام شد.
برای من همه چیز تمام شد ولی گویا آغاز ماجرا بود. چند روز بعد که مدرسه بودم مدیر مرا به دفترش خواند. وارد که شدم خندید و گفت تبریک میگم. گفتم بابت چه؟ گفت جز منتخبین منطقه شناخته شدی. خنده ام گرفته بود. بابت تدریس تلفنی! کمی در کنار مدیر ذوق کردم و راهی کلاس شدم. چند روز بعدش مدیر خوش ذوق و باسلیقه امان بنری را به دیوار مدرسه زد که در آن کسب این موفقیت را به من تبریک گفته بود. هر بار که میدیدم در دلم میخندیدم و میگفتم الکی الکی😁
چند روز بعد زنگ تفریح اول سر میز صبحانه گوشی را نگاه کردم دیدم سارا چندین بار تماس گرفته است. بعد از صبحانه زنگش زدم. از من اطلاعات دقیقتری گرفت. نام همسر، شغل همسر، محل کار همسر. تعجب کردم گفتم برای چه اینها را میپرسی. گفت باید فایل منتخبین استانی را کامل کنیم. پرسیدم استانی؟ یعنی چی؟ گفت به مرحله ی استانی معرفی شدی. جز منتخبین استان تهران هستی.
گفتم سارا تا دیروز منطقه ای بود که. گفت الان استانیه. تبریک میگم. اصلا انگار نمیشنیدم. پرسیدم یعنی معرفی شدم به استان و بازم مصاحبه و این حرفها. گفت نه. تموم شد. تو به همراه ۱۷ نفر دیگه از منطقه ی ما معلم نمونه ی استان تهرانی.
منتظر باش تو سایت منطقه اسمت درج میشه. با سارا که خداحافظی کردم همچنان منگ بودم. پیش مدیر رفتم و خبر را دادم. گفت اشتباه میکنی. منتخب منطقه ای. اگر استانی بودی به من خبر میدادن. گفتم میشه از اداره بپرسید. انگار خودم هم باور نمیکردم. مدیر که صحت کلام مرا با تماس با اداره دریافت گفت بنر منطقه ای را پایین بیارید بنر استانی سفارش بدم😁
سارا همان روز مجدد به من زنگ زد. من ذوق زده هم نمیتوانستم خوشحالی ام را پنهان کنم. گفت شماره ات را دادم به خانم ه از صدا و سیما. باهات تماس میگیره برای دعوت به یک برنامه ی تلویزیونی. دیگر نشنیدم چه گفت!
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود
۱۵ نفر از اهالی محل خواستن برن عیادتش
یک مینی بوس دربست گرفتن با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن ...
راننده گفت ؛ یک نفر دیگه هم بیارید که صندلیها تکمیل بشن میریم .
بهش گفتن ؛ نه دیگه کسی نیست فقط ماییم .
خواستن حرکت کنند ،
که یکی از دور بدو اومد طرف مینی بوس .
راننده گفت ؛ آها یک نفر هم جور شد...
بهش گفتن ؛ ولش کن این جاسم نحسه اگه بامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته .
راننده گفت ؛ نه من اعتقاد ندارم به این خرافات مهم صندلیها تکمیل بشن و ۵ تومن بیشتر گیرم بیاد ...
خلاصه ایستاد و جاسم رسید تا در مینی بوس رو باز کرد
گفت ؛ پیاده شید حاج ناصر مرخص شد نمیخاد برید بیمارستان 😂😂
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
در دو مورد فرزندانم دلشان به شدت برایم تنگ میشود و فرمایشات و اوامرشان را به سمع و نظر من میرسانند به تعدد و تکرار. یکی وقتی تلفن من زنگ میخورد و مشغول گفتگو با یکی از دوستانم میشوم و دیگری زمانی است که ساز به دست میگیرم. در مورد دوم بالاخص حتی تا مرز دعوا و جر و بحث هم پیش میروند که مرا مجبور به ترک تمرین و کنار گذاشتن ساز کنند. این وضع برایم قابل تحمل نبود. هنگامیکه چند اتود مضرابی میرفتم تا انگشتانم گرم شود شروع میکردند به سر و صدا و بحث سر یک چیز بیخود مثل خودکار! تصمیم گرفتم اگر همدیگر را هم خونین و مالین کردند از پای تمرین بلند نشوم و درس خوبی به آنها بدهم. موقع تمرین دعوایشان همانگونه که پیش بینی کرده بودم رخ داد و من نیز با بلندتر شدن داد و بیدادشان زخمه های محکمتری بر ساز میکوفتم. به مانند گفتگویی دوسویه. روشم جواب داد. خودشان آرام شدند ولی دیگر من آرام نبودم!
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۷ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۸ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۱۹ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳۷ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۶۵ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۸ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۳۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۵۶ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۳ )
-
مهراز (۸۳)
-
عاشقانه (۱۰۳)
-
مادرانه (۵۰)
-
خندان شو (۵)
-
یه پیشنهاد خوب (۲۱)
-
من یار مهربانم (۶)
-
از میان نوشته های ناب (۹)
-
پاییزان (۹۰)
-
رها (۳۹)
-
دلخوشی های کوچک من (۱۲)
-
پیرمرد (۱۸)
-
ماجراهای مهد بهار (۲)
-
مینا (۹)
-
معلم نمونه (۴)
-
کلاس های مجازی و آنلاین (۱۳)
-
چهل روز شکرگزاری (۱۲)
-
من از یادت نمیکاهم (۱)
-
یادداشت هایم (۴)
-
کلاس دومی (۴)