در دو مورد فرزندانم دلشان به شدت برایم تنگ میشود و فرمایشات و اوامرشان را به سمع و نظر من میرسانند به تعدد و تکرار. یکی وقتی تلفن من زنگ میخورد و مشغول گفتگو با یکی از دوستانم میشوم و دیگری زمانی است که ساز به دست میگیرم. در مورد دوم بالاخص حتی تا مرز دعوا و جر و بحث هم پیش میروند که مرا مجبور به ترک تمرین و کنار گذاشتن ساز کنند. این وضع برایم قابل تحمل نبود. هنگامیکه چند اتود مضرابی میرفتم تا انگشتانم گرم شود شروع میکردند به سر و صدا و بحث سر یک چیز بیخود مثل خودکار! تصمیم گرفتم اگر همدیگر را هم خونین و مالین کردند از پای تمرین بلند نشوم و درس خوبی به آنها بدهم. موقع تمرین دعوایشان همانگونه که پیش بینی کرده بودم رخ داد و من نیز با بلندتر شدن داد و بیدادشان زخمه های محکمتری بر ساز میکوفتم. به مانند گفتگویی دوسویه. روشم جواب داد. خودشان آرام شدند ولی دیگر من آرام نبودم!
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹