لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

جانان من

در دو مورد فرزندانم دلشان به شدت برایم تنگ میشود و فرمایشات و اوامرشان را به سمع و نظر من میرسانند به تعدد و تکرار. یکی وقتی تلفن من زنگ میخورد و مشغول گفتگو با یکی از دوستانم میشوم و دیگری زمانی است که ساز به دست میگیرم. در مورد دوم بالاخص حتی تا مرز دعوا و جر و بحث هم پیش میروند که مرا مجبور به ترک تمرین و کنار گذاشتن ساز کنند. این وضع برایم قابل تحمل نبود. هنگامیکه چند اتود مضرابی میرفتم تا انگشتانم گرم شود شروع میکردند به سر و صدا و بحث سر یک چیز بیخود مثل خودکار!  تصمیم گرفتم اگر همدیگر را هم خونین و مالین کردند از پای تمرین بلند نشوم و درس خوبی به آنها بدهم.‌ موقع تمرین دعوایشان همانگونه که پیش بینی کرده بودم رخ داد و من نیز با بلندتر شدن داد و بیدادشان زخمه های محکمتری بر ساز میکوفتم. به مانند گفتگویی دوسویه. روشم جواب داد. خودشان آرام شدند ولی دیگر من آرام نبودم!

سلام

اگر آخرش مینوشتی که خودم هم آرام بودم به مادرانه هایت شک میکردم....

هنرمند! :)

درود میرزا..
دل مامانا مثل گنجشک کوچیکه😉

عزیزدل:)💕

 

تویی💚💙

چند بار که تکرار بشه خودت هم آرام میشی مادر نمونه

باید یاد بگیرن مزاحم من و سازم نشن☺
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan