دو روز بعد مدیر مدرسه ام پیگیری کرد که برای مصاحبه ی انتخاب معلم نمونه ی منطقه ای رفته ام یا نه. گفتم مشکل زمان دارم. نمیتوانم تایم بعد از مدرسه بروم. بچه هایم را چه کنم. نه مهدی هست و نه مدرسه ای. همان روز وقتی داخل ماشین جلوی چلوکبابی احسان منتظر بودیم غذای سفارشی امان آماده شود سارا دوست و همکار بسیار قدیمی ام زنگ زد. سارا در اداره آموزش و پرورشمان سمتی داشت. گفت نامت را در لیست مدارس دیدم. چرا برای مصاحبه نمیایی؟ و مجدد توضیح دادم به خاطر بچه ها نمیتوانم. سارا گفت با سرگروه درسی اتان هماهنگ میکنم تلفنی از تو مصاحبه بگیره. نمیدانم چرا اینقدر پیگیر من بودند!
عصر سرگروهمان خانم شاهی زنگ زد و شروع کرد به سوال پرسیدن و معلوم بود فرم مربوطه ی من زیر دستش است و امتیاز می دهد. از مدرک و سابقه پرسید تا رسید به تدریس تلفنی. گفت اگر از تو بخواهیم تابع نمایی و لگاریتمی را درس بدهی چطور شروع میکنی؟ برای کاربرد لگاریتم در زندگی چه مثال ملموسی برای بچه ها میزنی؟ این مبحث درج شده در کتاب ایراداتش چیست؟ نقاط قوتش چیست؟ و از این سوالات. من هم در حد اطلاعات و تجربه ام مختصر جواب دادم و سریعا بحث تمام شد.
برای من همه چیز تمام شد ولی گویا آغاز ماجرا بود. چند روز بعد که مدرسه بودم مدیر مرا به دفترش خواند. وارد که شدم خندید و گفت تبریک میگم. گفتم بابت چه؟ گفت جز منتخبین منطقه شناخته شدی. خنده ام گرفته بود. بابت تدریس تلفنی! کمی در کنار مدیر ذوق کردم و راهی کلاس شدم. چند روز بعدش مدیر خوش ذوق و باسلیقه امان بنری را به دیوار مدرسه زد که در آن کسب این موفقیت را به من تبریک گفته بود. هر بار که میدیدم در دلم میخندیدم و میگفتم الکی الکی😁
چند روز بعد زنگ تفریح اول سر میز صبحانه گوشی را نگاه کردم دیدم سارا چندین بار تماس گرفته است. بعد از صبحانه زنگش زدم. از من اطلاعات دقیقتری گرفت. نام همسر، شغل همسر، محل کار همسر. تعجب کردم گفتم برای چه اینها را میپرسی. گفت باید فایل منتخبین استانی را کامل کنیم. پرسیدم استانی؟ یعنی چی؟ گفت به مرحله ی استانی معرفی شدی. جز منتخبین استان تهران هستی.
گفتم سارا تا دیروز منطقه ای بود که. گفت الان استانیه. تبریک میگم. اصلا انگار نمیشنیدم. پرسیدم یعنی معرفی شدم به استان و بازم مصاحبه و این حرفها. گفت نه. تموم شد. تو به همراه ۱۷ نفر دیگه از منطقه ی ما معلم نمونه ی استان تهرانی.
منتظر باش تو سایت منطقه اسمت درج میشه. با سارا که خداحافظی کردم همچنان منگ بودم. پیش مدیر رفتم و خبر را دادم. گفت اشتباه میکنی. منتخب منطقه ای. اگر استانی بودی به من خبر میدادن. گفتم میشه از اداره بپرسید. انگار خودم هم باور نمیکردم. مدیر که صحت کلام مرا با تماس با اداره دریافت گفت بنر منطقه ای را پایین بیارید بنر استانی سفارش بدم😁
سارا همان روز مجدد به من زنگ زد. من ذوق زده هم نمیتوانستم خوشحالی ام را پنهان کنم. گفت شماره ات را دادم به خانم ه از صدا و سیما. باهات تماس میگیره برای دعوت به یک برنامه ی تلویزیونی. دیگر نشنیدم چه گفت!
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹