لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

پشت صحنه ۱

هر ساله همین موقع ها توی مدارس بخشنامه ی انتخاب معلم نمونه ابلاغ میشود و از مدیران مدارس میخواهند با مشورت معاونین و نماینده ی انجمن اولیا و مربیان و نماینده ی دبیران نام دو معلم را به عنوان دبیر نمونه ی مدرسه اعلام کنند. دو سال پیش همین وقتها بود که زنگ تعطیلی مدرسه به صدا درآمد و با عجله پله ها را پایین می آمدم که سریع خود را به امیرعباسی برسانم که بیست دقیقه جلوی مدرسه اش منتظر من ایستاده است. از بالای اتوبان باکری تا پایین آن را باید به سرعت برانم تا گل پسر بیشتر از این کلافه نشود. پایین پله ها معاون ایستاده بود و بچه ها را راهی میکرد. جلوی مرا که همپای دانش آموزان در حال خروج از مدرسه بودم گرفت و گفت تو جلسه ی امروز نام تو و خانم ث را به عنوان معلم نمونه ی مدرسه انتخاب کردیم. در این بیست و اندی سال تجربه معلمی ام این اولین بار است که همچنین عنوانی نصیب من میشود. تشکر کردم و به سرعت راهی شدم تا گل پسر بیش از این کنار خیابان منتظر نماند. چند روز بعد در مدرسه معاون صدایم کرد و گفت باید برای انجام مصاحبه ی حضوری به گروه های آموزشی بروی. از بین تمامی معلمین نمونه ی مدارس میخواهند نمونه های منطقه ای را انتخاب کنند. گفت باید فلان ساعت و فلان تاریخ خودت رو معرفی کنی. من که اصلا نه وقتش را داشتم و نه حوصله اش را گفتم نمیروم... 


+ ادامه دارد...

خندان شو ۵

حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود

۱۵ نفر از اهالی محل خواستن برن عیادتش

یک مینی بوس دربست گرفتن با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن ...


راننده گفت ؛ یک نفر دیگه هم بیارید که صندلیها تکمیل بشن میریم .


بهش گفتن ؛ نه دیگه کسی نیست فقط ماییم .


خواستن حرکت کنند ،

که یکی از دور بدو اومد طرف مینی بوس .


راننده گفت ؛ آها یک نفر هم جور شد...


بهش گفتن ؛ ولش کن این جاسم نحسه اگه بامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته .


راننده گفت ؛ نه من اعتقاد ندارم به این خرافات مهم صندلیها تکمیل بشن و ۵ تومن بیشتر گیرم بیاد ...


خلاصه ایستاد و جاسم رسید تا در مینی بوس رو باز کرد

گفت ؛ پیاده شید حاج ناصر مرخص شد نمیخاد برید بیمارستان  😂😂

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌

عاشقانه ۸۰

 


همایون جان شجریان

شعر از افشین یداللهی

جانان من

در دو مورد فرزندانم دلشان به شدت برایم تنگ میشود و فرمایشات و اوامرشان را به سمع و نظر من میرسانند به تعدد و تکرار. یکی وقتی تلفن من زنگ میخورد و مشغول گفتگو با یکی از دوستانم میشوم و دیگری زمانی است که ساز به دست میگیرم. در مورد دوم بالاخص حتی تا مرز دعوا و جر و بحث هم پیش میروند که مرا مجبور به ترک تمرین و کنار گذاشتن ساز کنند. این وضع برایم قابل تحمل نبود. هنگامیکه چند اتود مضرابی میرفتم تا انگشتانم گرم شود شروع میکردند به سر و صدا و بحث سر یک چیز بیخود مثل خودکار!  تصمیم گرفتم اگر همدیگر را هم خونین و مالین کردند از پای تمرین بلند نشوم و درس خوبی به آنها بدهم.‌ موقع تمرین دعوایشان همانگونه که پیش بینی کرده بودم رخ داد و من نیز با بلندتر شدن داد و بیدادشان زخمه های محکمتری بر ساز میکوفتم. به مانند گفتگویی دوسویه. روشم جواب داد. خودشان آرام شدند ولی دیگر من آرام نبودم!

تنها صداست که می ماند

 

 

 
موسیقی که میشنوید مربوط به فیلم " حرفه ای " است. سالهای دور این فیلم را از تلویزیون دیدم و همان موقع عاشق موسیقی اش شدم. نه از جریان فیلم چیزی یادم است. نه کارگردانش را میشناسم و نه میدانم  بازیگر نقش اصلی اش که بود و کجاست. چند هفته پیش که خبر فوت آهنگساز  معروف ایتالیایی جناب  "انیو موریکونه " را شنیدم تازه دریافتم که خالق آن موسیقی دلنشین سالهای دور چه کسی بوده است
روحش قرین شادی

سکوت سخت

پیامک زده "سلام کرونا گرفتم"

میدانستم خبر میدهد و همچنان بی جواب گذاشتمش.



+ رها

مهراز ۷۵



بچه ها را در خواب بوسیدم و به راه افتادم. این هفته خیابان جمهوری به نسبت خلوت بود. کمی زود رسیدم و ماشین استاد عیسی پارک نبود. حدس زدم نرسیده باشد. زنگ زدم و گفت چهار راه ولیعصر است. ماشین را داخل کوچه بردم. خوشبختانه جا برای هر دو ماشین بود. منتظر ماندم تا استاد بیاید. تا آمدم از داخل کوچه عکس بگیرم استاد رسید(عکس بالا همان لحظه را نشان میدهد) بعد از پارک ماشینش من ماشینم را جلوی ماشین استاد پارک کردم. با استاد وارد ساختمان شدیم. چراغها و پنکه را من روشن کردم. هوای خانه بسیار گرم و دم کرده بود. استاد برای مهیای چای به اشپزخانه رفت و من هم ساز را برای نواختن خزان آماده میکردم. دو صفحه ی آخر خزان را نزده بودم. گیر داشت‌. فیلم اجرای استاد را هم که میدیدم حتی نمیتوانستم تقلید کنم. اصلا نمیتوانستم بفهمم علامت < زیر نت که در تفکرم اشاره به نت بعد است با خط اتصال زیر همان نت به نت قبل که باید به نت قبل با ریز اشاره میکردم چطور همزمان رخ میدهد! تا اینکه بالاخره معما حل شد و لبخند بر لبانم نقش بست. استاد عیسی گفت آن علامت زیر نت، آکسان است یعنی با تاکید زدن نت. محکم نواختن. آن چیزی که مد نظر توست اولا بالای نت مینویسند و دوما علامتش << میباشد😁 ترجیع بند خزان را که زدم همان ابتدا استاد متوقفم کرد. وای بر من یک‌نت را اشتباه میزدم. به جای سل، لا کرن میگرفتم. اصلا یه وضعی شده بود. کلی شرمنده شدم. به قول استاد این جلسه قلق گیری بود و قرار بر این شد خزان را با تصحیحات انجام شده کامل تحویل دهم.

فیلم ضبط شده  از نواختن استاد را که مینگرم لذت میبرم. برخی قسمتها رقص سر زیبایی از استاد عیسی ثبت شده که در این مدت، هنگام تدریس درس جدید تا حال از او ندیده بودم. 

+خزان قطعه ی ساخته ی استاد مشکاتیان است که بیشتر با سنتور زیبا و شنیدنی است💜

عاشقانه ۷۹



چارتار


+ ممنون سینا

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

در وبش کوتاه نوشته است تست کرونایش مثبت است. مانده ام حالش را بپرسم یا نه؟!


+ سنجاق شود به رها

چالش چهل روز شکرگزاری/ روز نهم

اینکه هر روز صبح واتساپ رو باز میکنم و جمله ی "سلام صبحت بخیر " سینا رو میبینم و پر از انرژی خوب میشوم. اینکه در طول روز همش احوالپرسم هست و مرا غرق محبتش میکند. اینکه در هر نیمه شب سر زمان ۰۰:۰۰  شب بخیر میگوید و برایم قلب میفرستد یعنی باید خدا را بابت داشتن چنین پسر با محبت و مهربانی شاکر باشم.

+ دوستت دارم 😊💜

۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۵ ۶ ۷
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan