- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود
۱۵ نفر از اهالی محل خواستن برن عیادتش
یک مینی بوس دربست گرفتن با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن ...
راننده گفت ؛ یک نفر دیگه هم بیارید که صندلیها تکمیل بشن میریم .
بهش گفتن ؛ نه دیگه کسی نیست فقط ماییم .
خواستن حرکت کنند ،
که یکی از دور بدو اومد طرف مینی بوس .
راننده گفت ؛ آها یک نفر هم جور شد...
بهش گفتن ؛ ولش کن این جاسم نحسه اگه بامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته .
راننده گفت ؛ نه من اعتقاد ندارم به این خرافات مهم صندلیها تکمیل بشن و ۵ تومن بیشتر گیرم بیاد ...
خلاصه ایستاد و جاسم رسید تا در مینی بوس رو باز کرد
گفت ؛ پیاده شید حاج ناصر مرخص شد نمیخاد برید بیمارستان 😂😂
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
در دو مورد فرزندانم دلشان به شدت برایم تنگ میشود و فرمایشات و اوامرشان را به سمع و نظر من میرسانند به تعدد و تکرار. یکی وقتی تلفن من زنگ میخورد و مشغول گفتگو با یکی از دوستانم میشوم و دیگری زمانی است که ساز به دست میگیرم. در مورد دوم بالاخص حتی تا مرز دعوا و جر و بحث هم پیش میروند که مرا مجبور به ترک تمرین و کنار گذاشتن ساز کنند. این وضع برایم قابل تحمل نبود. هنگامیکه چند اتود مضرابی میرفتم تا انگشتانم گرم شود شروع میکردند به سر و صدا و بحث سر یک چیز بیخود مثل خودکار! تصمیم گرفتم اگر همدیگر را هم خونین و مالین کردند از پای تمرین بلند نشوم و درس خوبی به آنها بدهم. موقع تمرین دعوایشان همانگونه که پیش بینی کرده بودم رخ داد و من نیز با بلندتر شدن داد و بیدادشان زخمه های محکمتری بر ساز میکوفتم. به مانند گفتگویی دوسویه. روشم جواب داد. خودشان آرام شدند ولی دیگر من آرام نبودم!
- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
- يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹
پیامک زده "سلام کرونا گرفتم"
میدانستم خبر میدهد و همچنان بی جواب گذاشتمش.
+ رها
- يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹
بچه ها را در خواب بوسیدم و به راه افتادم. این هفته خیابان جمهوری به نسبت خلوت بود. کمی زود رسیدم و ماشین استاد عیسی پارک نبود. حدس زدم نرسیده باشد. زنگ زدم و گفت چهار راه ولیعصر است. ماشین را داخل کوچه بردم. خوشبختانه جا برای هر دو ماشین بود. منتظر ماندم تا استاد بیاید. تا آمدم از داخل کوچه عکس بگیرم استاد رسید(عکس بالا همان لحظه را نشان میدهد) بعد از پارک ماشینش من ماشینم را جلوی ماشین استاد پارک کردم. با استاد وارد ساختمان شدیم. چراغها و پنکه را من روشن کردم. هوای خانه بسیار گرم و دم کرده بود. استاد برای مهیای چای به اشپزخانه رفت و من هم ساز را برای نواختن خزان آماده میکردم. دو صفحه ی آخر خزان را نزده بودم. گیر داشت. فیلم اجرای استاد را هم که میدیدم حتی نمیتوانستم تقلید کنم. اصلا نمیتوانستم بفهمم علامت < زیر نت که در تفکرم اشاره به نت بعد است با خط اتصال زیر همان نت به نت قبل که باید به نت قبل با ریز اشاره میکردم چطور همزمان رخ میدهد! تا اینکه بالاخره معما حل شد و لبخند بر لبانم نقش بست. استاد عیسی گفت آن علامت زیر نت، آکسان است یعنی با تاکید زدن نت. محکم نواختن. آن چیزی که مد نظر توست اولا بالای نت مینویسند و دوما علامتش << میباشد😁 ترجیع بند خزان را که زدم همان ابتدا استاد متوقفم کرد. وای بر من یکنت را اشتباه میزدم. به جای سل، لا کرن میگرفتم. اصلا یه وضعی شده بود. کلی شرمنده شدم. به قول استاد این جلسه قلق گیری بود و قرار بر این شد خزان را با تصحیحات انجام شده کامل تحویل دهم.
فیلم ضبط شده از نواختن استاد را که مینگرم لذت میبرم. برخی قسمتها رقص سر زیبایی از استاد عیسی ثبت شده که در این مدت، هنگام تدریس درس جدید تا حال از او ندیده بودم.
+خزان قطعه ی ساخته ی استاد مشکاتیان است که بیشتر با سنتور زیبا و شنیدنی است💜
- يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹
در وبش کوتاه نوشته است تست کرونایش مثبت است. مانده ام حالش را بپرسم یا نه؟!
+ سنجاق شود به رها
- شنبه ۲۸ تیر ۹۹
اینکه هر روز صبح واتساپ رو باز میکنم و جمله ی "سلام صبحت بخیر " سینا رو میبینم و پر از انرژی خوب میشوم. اینکه در طول روز همش احوالپرسم هست و مرا غرق محبتش میکند. اینکه در هر نیمه شب سر زمان ۰۰:۰۰ شب بخیر میگوید و برایم قلب میفرستد یعنی باید خدا را بابت داشتن چنین پسر با محبت و مهربانی شاکر باشم.
+ دوستت دارم 😊💜
- شنبه ۲۸ تیر ۹۹
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۷ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۸ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۱۹ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳۷ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۶۵ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۸ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۳۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۵۶ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۳ )
-
مهراز (۸۳)
-
عاشقانه (۱۰۳)
-
مادرانه (۵۰)
-
خندان شو (۵)
-
یه پیشنهاد خوب (۲۱)
-
من یار مهربانم (۶)
-
از میان نوشته های ناب (۹)
-
پاییزان (۹۰)
-
رها (۳۹)
-
دلخوشی های کوچک من (۱۲)
-
پیرمرد (۱۸)
-
ماجراهای مهد بهار (۲)
-
مینا (۹)
-
معلم نمونه (۴)
-
کلاس های مجازی و آنلاین (۱۳)
-
چهل روز شکرگزاری (۱۲)
-
من از یادت نمیکاهم (۱)
-
یادداشت هایم (۴)
-
کلاس دومی (۴)