لطفا خوشبختیهایتان را در عکسهای پروفایلتان جار نزنید. ممکن است چشم بخورید!
- دوشنبه ۴ شهریور ۹۸
بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را
لطفا خوشبختیهایتان را در عکسهای پروفایلتان جار نزنید. ممکن است چشم بخورید!
من چیزهای زیادی از دست دادهام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود میبرد
و تو تا آخر عمر
در به در دنبال خودت میگردی
امیر_وجود
نسیم یکی از شاگردان متوسط ۱۲ تجربی پارسالم بود. امروز تو تلگرام سلام و احوالپرسی کرد. از کنکور و رتبه اش پرسیدم. گفت ۳۱۰
باورم نمیشه. در این حد واقعا نبود!
۲۴ سال پیش وقتی سال آخر دبیرستان بودم از خانه های سازمانی به این خانه آمدیم. خانه ای در طبقه ی نهم یک مجتمع مسکونی بزرگ در غرب پایتخت.
سال کنکورم بود. مدام در رفت و آمد مدرسه بودم و غرق در کتاب و تست. بعد از قبولی در دانشگاه دولتی شهرستان، به مدت چهار سال از این خانه دور بودم و به عنوان مهمان چند روزی می آمدم و میرفتم. معلم که شدم فقط به مدت سه سال در این خانه زندگی کردم و بعد راهی خانه ی بخت شدم.
هر چند کوتاه بود حضور من در این خانه ولی جای جایش پر از خاطره است برایم. این خانه فروخته شد و این قاب همواره در ذهنم حک خواهد ماند تا ابد.
دو هفته ای بود که کلاس نرفتم. یک هفته اش درگیر مراسم تشییع و ختم پدربزرگ بودیم ( روحش شاد) و هفته ی بعدش هم عید قربان بود و تعطیل. در این دو هفته حس و حال نواختن نداشتم که نداشتم. شب آخری درس نصفه ام را فقط کامل کردم در حدی که بدانم چه نتهایی دارد و چگونه باید نواخته شود و بدون آمادگی رفتیم کلاس. مریم این هفته برای مسافرت شمال رفته بود و کلاس نمی آمد. توی این چند جلسه بدجور به مریم عادت کرده ایم. این بار ولی در کافه نادری کسی انتظارمان را نمیکشید. مستقیم رفتیم بالا. دخترعمه ی استاد دم در تسلیت گفت و وارد اتاق شدیم. دختر عمه هم پشت سرمان وارد شد و آماده شد برای شنیدن نواختن من. به قدری افتضاح نواختم که وسط کار ایستادم و خندیدم و استاد عیسی هم لبخندی زد و گفت به در و دیوار داره میخوره!
بالاخره قطعه ی رنگ سه گاه لاکرن اثر موسی معروفی به آخر رسید و قرار شد دو خط اولش را در سه گاه ر کرن برای هفته ی بعد بنوازم و این بار شروع کار در بالا دسته خواهد بود. تجربه ی شیرینی بود که به گفته ی استاد در شناخت دستگاه ها کمکمان خواهد کرد. در ادامه، ویبراسیون را در درسی مجزا کار کردیم. حرکت بالا و پایین انگشت روی سیم در جهت عرض دسته ی ساز را گویند که به خوش صدایی کمک میکند و با علامت vib روی نت نمایش می دهند. درس امیرعباس همچنان پوزیسیون لا هست و نت چنگ و سیاه و اشنایی با علامت برگشت در قطعه و نواختن ولت ۲ به جای ولت ۱
+ دوشنبه های دوست داشتنی
از خصوصیات امیرعباس نوشتن نامه برای من و پدرش است که بر پشت در ورودی خانه نصب میکند. محلی که حتما چشممان به آن خواهد افتاد. مدتهاست که سیم کارت ایرانسلش دچار مشکل شده و فرصت نیافته ایم برای تصحیحش به دفتر مشترکین ایرانسل مراجعه کنیم. برگه ای که میبینید را جمعه نصب کرده است و با آن دستخط افتضاحش نوشته است:
"سلام به مادر. امروز که داری این را میخوانی شنبه است و من هم سیم کارتم را اینجا قرار دادم( محل سیم کارت را خودش طراحی کرده) لطفا درستش کن. ممنون"
چند ساعت بعد برگه ی دیگه ای کنار این نوشته از سوی بهار چسبانده شد. قطعا بهار هم درخواستهایی داشته است که خوانا نیست😁
فکر میکنید او چه نوشته است؟!
شهریور هم رسید
ماه هوای مجنون
ماه بارانهای عاشقانهی گاه و بیگاه
تو کی میرسی؟
من چشم انتظارت ماندهام
جا مانده یادت پیش من!
در اوج تابستانم و پاییز را کم دارم
آری مرداد شهریور شد جانان من
و این رسیدنها چه سودی دارد
وقتی تو نیستی...
سینا_آرین
🌿تصورکن : رفته ها؛ برگردن !
یکی از قشنگ ترین و در عین حال دلهره آورترین صحنههای غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هر کسی که رفته، بگویید برگردد.
فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیدهای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنهای و دلتنگ، گرسنهای و دلتنگ، خستهای و دلتنگ.
بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته ها را ببینی که دارند، برمیگردند.
عشق رفته
رفیق رفته
بابای رفته
مامان رفته
اصلن هر رفتهای که خیال بازگشت نداشته را ببینی که دارد میآید. و یک آن بفهمی که دیگر نه تشنگی مانده و نه دلتنگی، نه گرسنگی مانده و نه دلتنگی نه خستگی مانده و نه دلتنگی.
و عجیب نیست که خود تنهایش، خودِ نه زاده شده و نه زاییده اش، دست هایش را به دور خودش می پیچید و احدیتش را این گونه دلداری می دهد که «انا لله و انا الیه راجعون.»؟ که همه رفتههایی که از من بوده اند، باز میگردند و وعده دیدار نزدیک است؟ که من نه تشنه می شوم و نه گرسنه و نه خسته. ولی دلتنگ. ولی دلتنگ...
این روزهای عجیب-که جای قلب، سنگ در سینه ها می تپد و آغوش ها، خالی از هندسه دلدارند- باید که پیامبری از کوچه ما رد شود و با صدای داوودی اش بانگ سر دهد: «به هر کسی که رفته، بگویید برگردد.» که غدیر نه در گذشته ای دور، که هر روز است.
عیدتون مبارک!
مرتضی برزگر