لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

شب وصل

 

 

شب وصل یکی از قطعات زیبای آلبوم " آبان" استاد عیسی است. این آلبوم به آهنگسازی استاد عیسی به تازگی منتشر شده است. استاد عیسی سه تار و جناب زکریا یوسفی کوزه و بندیر آن را نواخته است.

تمام قطعات آلبوم را از بیب تونز خریداری کردم و شب وصال تقدیم به تمام لبخند ماهی های عزیز. بشنوید و لذت ببرید و حستان را برایم بنویسید. آرامش قرین لحظه لحظه ی زندگیتان.

+ به پیشنهاد مریم عزیز اولین قطعه ای که شنیدم همین شب وصال بود که به جرات از زیباترینهای آلبوم است. 

 

 

 

عاشقانه ۱۹

 

 

دنیامو بغل کن ای محرم رازم

 

فرزاد فرخ💖

آشفتگی

مانده بود بین دل و عقل. ساعتها با خودش درگیر بود. شماره اش را روی صفحه ی تلفن همراهش نوشت. انگشتش سست شد. قدرت و جرات فشردن دگمه ی تماس را نداشت. شماره را تند پاک کرد. باز دلش طاقت نیاورد و شماره اش را که با ترس هم حفظ کرده بود تایپ کرد و باز همان درماندگی و آشفتگی!

چیزی از درون آزارش می داد. حالش اصلا خوب نبود. مدام در ذهنش آخرین حرفهای او را مرور می کرد. کجای راه را اشتباه آمده است که او را اینچنین دلزده و آزرده کرده است. به نتیجه ای نرسید و کلافگی اش چند برابر شد. 

تصمیم داشت برای شام خورشت قیمه درست کند. لوبیا قرمز را روی سینی ریخت و پاک کرد و شست و انگار کسی او را از دنیایی که در آن غرق بود بیرون بکشد یک دفعه به خود آمد. سری تکان داد و زیر لب گفت امان از دست تو!

راحیل/ قسمت ۵

 

با مرور نامه‌ی اول در ذهنم، برمی‌گردم به همان روزها، از ۲۱ آذر تا اوایل خرداد. تا روزی که جسارت اظهار عشق پیدا کردم و آن چه را که در دل داشتم روی کاغذ نگاشتم و به قاصدک‌ها سپردم. چه خیال‌ها که بافتم تا پاسخ آن نامه را دریافت کنم. گاه به یاد آن نگاه به خود امید می‌دادم که پاسخ این اظهار عشق، چیزی جز عشق نیست و گاه معشوق را مغرورتر و خویشتن‌دارتر از آن می‌دیدم که با اولین کاغذ پیام عشق و دلدادگی فرستاده باشد. 
چند روزی گذشت. صبح شنبه بود که پاکتی از جانب سارا به دستم رسید. پاکت دست‌ساز زیبایی که معلوم بود ساعت‌ها برای ساختنش وقت گذاشته است. آن قدر زیبا و هنرمندانه ساخته و تزیینش کرده بود که خود پاکت فارغ از آن کاغذی که در دل داشت گویای همه چیز بود. با احتیاط تمام پاکت را به نحوی که هیچ آسیبی نبیند گشودم. کاغذِ میانش را با شوق تمام بیرون کشیدم و باز کردم.
اما آنچه در برابر دیدگانم بود، شگفت‌زده و مبهوتم کرد، کاغذ خالی بود و هیچ حرف و نشانه‌ای روی آن نبود. حتی یک نقطه که در رو یا پشت آن گذاشته شده باشد. اصلا این کاغذ پشت و رو نداشت. فقط با دقت دو بار تا شده بود به طرزی که گوشه‌ها کاملا منطبق بر هم بودند. آن پاکت زیبا و این کاغذ سفید! چه معنایی داشت؟! نکند سارا با این کارش من و اظهار عشقم را به تمسخر گرفته است؟ اما نه!  اگر این طور بود کاغذ را در این پاکت زیبا قرار نمی‌داد! و یا اصلا جوابی نمی‌فرستاد! 
همه چیز سر جایش بود به جز واژه‌ها و حرف‌ها و عبارات آن نامه؛ اصلا می‌شد نام این کاغذ را نامه گذاشت؟ نامه‌ای عاری از هیچ حرف و سخنی! اما نه، در این نامه‌ی نانوشته حرفهای زیادی زده شده بود و مشکل از من بود که عاجز از دریافت پیام آن بودم. سکوت معشوق، سفیدی این کاغذ، زیبایی آن پاکت، همه و همه سوالهای بسیاری را در ذهنم ایجاد کرده بود. 
هرچه بود سارا جواب نامه‌ام را داده بود. با سکوت زیبایش در کالبد آن کاغذ سفید و نانوشته. فارغ از پریشانی و آشفتگی ذهنی که این کاغذ سفید در ذهنم ایجاد کرده بود، بیش از پیش دلداده و شیفته‌ی سارا شدم و به خود بالیدم که دل به این چنین دختری سپرده‌ام. سارا به منطق خاموشی آگاهی و اعتقاد داشت؛ به سکوت، به این که گاه هیچ و حرف و واژه‌ای توان بیان آنچه را که در دل است، ندارد. همان منطقی که نه ماه تمام مرا به سکوت واداشته بود و مانع از اظهار این عشق جز با نگاه و ایما و اشاره شده بود. لابد این بار نوبت او بود که سکوت کند و من باید حرفهای ناگفته را از این سکوت بخوانم و دریابم.
 
چند روزی گذشت و دست به قلم بردم و نامه‌ی دوم را نگاشتم. 


ادامه دارد . . .

 

مصطفی نادری

Status

هر که از ساقیِ عشق ِ تو چو من باده گرفت
بی خود و بی خرد و بی خبر و حیران شد ..
عطار

این بیت درج شده تو بیوی اینستاگرامم هست.

لبخند ماهی ها بنویسید برام متن بیوی اینستا یا پروفایل تلگرام یا وضعیت واتس اپ اتون را...😊

یه پیشنهاد خوب

 

تو با دلتنگیای من، تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی

 

 

سراب رد پای تو/ داریوش

عاشقانه ۱۸

بگو چه را بهانه کنم برای دیدنت
کدام حیله‌ی عاشقانه؟
کدام زیرکی؟!

دل از تو بردن
ظرافت شعرهای سعدی می‌خواهد
و طراوت کلام حافظ!
همت مجنون می‌خواهد
و دیوانگی عاشق

قرار ما به وقت دلتنگی
به وقت زیباترین حادثه
به وقت دوست داشتن

 

 

یداله_رحیمی  
 

Wittner

ویتنر برند آلمانی گوشی های روان کوک تاره که به همین نام هم میشناسند. مهراز را که از محمدرضا خریدم پول گوشی های ویتنر را روی ساز حساب نکرد و گفت سر فرصت ساز را برای تعویض گوشی ها خواهد برد. حدود چند ماهی هست که این گوشی ها روی سازمه و هنوز پولش را نداده ام. هم کار کوک را راحت کرده و هم کمتر کوک خالی میکند. آخرین قیمت را از محمدرضا پرسیدم و گفت یک و هشتصد. خداییش برای ۶ تا گوشی پول زیادیست. منصرف شدم و از او خواستم ساز را برای تعویض گوشی هایش به کارگاه ببرد.

عاشقانه ۱۷

 

 

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
شمبلیله ، شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
تو ، تو اگر جسمت بهاران است ؟

تو اگر جسمت بهاران است ؟
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای عاشق بی کس
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز

راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای دشمن عاشق
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه ، سیب حوا ، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز

سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟

محمد صالح علا
 

مهراز ۵۱

دست نوشته

 

پیرمرد موسفید معروف کوچه ی نادری روی چهارپایه اش پشت به دیوار کافه نشسته بود. عینک آفتابی داشت و سیگار لای انگشتانش به نیمه رسیده بود. از کنارش که رد شدیم نان داغ را تعارف زدم. از بالای عینکش نگاهمان کرد و گفت دلم براتون تنگ شده بود نبودین! 

به اهالی محله ی نادری عادت کرده ایم. دو سال است که هر دوشنبه از کنارشان رد میشویم و لبخند به هم هدیه میدهیم.

استاد عیسی امروز مهربانتر و سرحال تر از هفته ی گذشته بود. دختر عمه هم تا مرا دید نمیدانم چرا گفت: لاغر شده ای. رژیم گرفتی؟ خندیدم و گفتم تا حال سراغش نرفته ام! سراغ مریم را هم گرفت. مریم عصری قرار بود سر کلاس حاضر شود و باز این هفته مریم را ندیدیم‌ و باز بساط چای نداشتیم. مریم که باشد بگو بخندمان، شیطنتهایمان و سینی چای قند پهلویمان به راه است. 

این جلسه، مادر بدجنسی شدم و از امیرعباس و نارضایتی ام بابت تمرین نکردنش  گلایه کردم. استاد عیسی هم با دقت به حرفهایم گوش کرد و استادانه نصیحتش کرد. خدا کند گوشش بدهکار شود.‌ درس امیرعباس نت سفید و سکوت سفید است و من هم به پایان کتاب سوم نزدیک میشوم و به امید خدا ردیف را شروع خواهم کرد. درس جلسه ی بعدم دوبل ماهور است و ریتمش ۲ ۲ ۳ می باشد. درس سنگینی است به گفته ی استاد و امیدوارم از پسش برآیم.

 

+ دوشنبه های دوست داشتنی

عکس نوشت: خط استاد عیسی

 

 

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan