- دوشنبه ۹ تیر ۹۹
اولین دیدار با استاد عیسی بعد حدود ۴ ماه با مراسم تولدش در کلاس نادری مصادف شد. از مدتها قبل با دختر عمه ی استاد و محمدرضا برنامه ی این سورپرایز تولدی را ریخته بودیم. از دیگر هنرجویان کلاس نادری دعوت کردیم که برای تولد استاد تایم صبح بیایند ولی هیچکدام برنامه اشان برای حضور در تولد جور نشد. کیک را دخترعمه پخت و من هم میوه را آماده کردم و هدیه ی تولد استاد هم گلدان گل (کروتون) بود که با مهربان همسر روز قبل کلاس از گلخانه شهید لشگری خریداری شد. صبح زود بیدار شدم و بهار را به خواهرم سپردم و به دنبال دختر عمه رفتم. بعد با او در میدان آزادی منتظر محمدرضا شدیم. محمدرضا از بویین زهرا میامد و در ترافیک صفادشت گیر کرده بود. نیم ساعتی منتظرش شدیم. آمد و ماشینش را در پارکینگ آزادی گذاشت و سه تایی راهی کلاس نادری شدیم. به موقع رسیدیم و چون قرار صبحانه هم در کلاس نادری با استاد عیسی را هم ریخته بودیم بعد از پارک ماشین در کوچه ی شیبانی، سه نفری راهی نانوایی و سوپری شدیم. نان را محمدرضا گرفت و خامه و تخم مرغ را هم دخترعمه. ابتدا من و دخترعمه وارد کلاس شدیم و وسایل اولیه را در آشپزخانه گذاشتیم. استاد شاگرد داشت. بعد مجدد برگشتیم سمت ماشین و این بار هر سه با در دست داشتن کیک و میوه و گلدان وارد شدیم و مستقیما برای مهیای صبحانه به آشپزخانه رفتیم. دختر عمه مشغول پخت نیمرو شد. چای هم دم کردیم و وقتی شاگرد استاد رفت همه در آشپزخانه با رعایت فاصله ی اجتماعی برای خوردن صبحانه جمع شدیم. چقدر برایم لذت بخش بود در کنار استاد صبحانه خوردن. هر چند استاد فقط چای خورد در استکان بی دسته ی همیشگی اش ولی تا آخرین لحظه در کنار ما نشست و کلی حرف زدیم. بعد استاد عیسی و محمدرضا به کلاس آموزش رفتند تا من و دختر عمه میز تولد را بچینیم. شمعهای کوچک را چیدیم و روشن کردیم. کیک و میوه را روی میز گذاشتیم و گلدان را هم کنار میز قرار دادیم. بعد مراسم تولد را برگزار کردیم در کمال آرامش و شادی.
موقع فوت کردن شمعها به استاد گفتیم آرزو کند. گفت هر چی فکر میکنم هیچ آرزویی انگار ندارم و شمعها را فوت کرد. کلی گفتیم و خندیدیم و این متفاوت ترین کلاس تار من در سه سال گذشته بود😊
- سه شنبه ۳ تیر ۹۹
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺠﻢ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﻢ
ﺑﺲ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﭘﺮﯼ ﺑﺰﻧﯿﻢ...
وقتی به همسر گفتم میخواهیم برای تمرین قطعه ی " هوش مسخ" با محمدرضا به خانه ی دختر عمه ی استاد عیسی برویم با مخالفت همسر مواجه شدم. چند بار توضیح دادم ولی گفت لزومی ندارد. گفتم هدف از تمرینمان جریان یک سورپرایز است ولی گفت نه. یک ساعتی که گذشت باز گفتم یعنی نرم؟! چیزی نگفت. یاد پارسال افتادم که اولین جلسه ی گروه نوازی استاد اکبرپور را رفتم و دیگر اجازه ی حضور را به من نداد. گفتم با این اوضاع من پیشرفت نمیکنم. باید بتونم تو جمع بزنم و اعتماد به نفسم را بالا ببرم. گفتم و گفتم تا اینکه راضی شد. برای اولین بار با دو نفر از همکلاسی هایم ساز نواختیم و خاطره تعریف کردیم و لذت بردیم و مهمتر از همه اینکه نواختهایمان را ضبط کردیم و به زودی قرار است استاد عیسی را سورپرایز کنیم.
مهربان همسر هم در همان چند ساعت حضور من در آنجا سه بار تماس گرفت😁
- سه شنبه ۱۳ خرداد ۹۹
خواب عجیبی بود. کاسه ی مهراز به دو نیم شده بود و من مغموم رو به روی استاد عیسی در کلاس نادری نشسته بودم و منتظر بودم استاد نظرش را در خصوص تارم بگوید. اینکه چرا و چطور شکسته بود را یادم نیست. استاد بعد از بالا پایین کردن تکه های ساز گفت هیچ کاری نمیشود کرد. قابل تعمیر نیست. باید ساز دیگری بخری. غم بزرگی در دلم سنگینی کرد. مهرازم دیگر با من همراه و همدل نبود. صبح که برخاستم و دریافتم خواب دیده ام نفس راحتی کشیدم. موضوع را به دخترعمه ی استاد گفتم و او در گوگل تعبیرش را سرچ کرد. تعبیرش از خوابش عجیبتر بود.
نوشته بود کسی که در خواب میبیند تار متعلق به خودش شکسته در آینده از دروغگویی و ریاکاری و تظاهر اجتناب میکند چون کار به رسوایی و بی آبرویی میکشد!
+ خدا رحم کند😁
- پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۹
- چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۹
امروز هدیه ی استاد عیسی را در پیج اینستای چرم چمان سفارش دادم. یک کیف مضراب تار سماقی رنگ و بسیار زیبا. تا آخر هفته به دستش میرسد. آدرس خانه ی استاد را از دختر عمه گرفتم و کلی سفارشش کردم استاد متوجه نشود. دختر عمه همان روز گفت بیا با هم بریم خانه ی استاد و روز معلم سورپرایزش کنیم. کمی که فکر کردم دیدم اصلا جایز نیست و ممکنه استاد عیسی دوست نداشته باشد هنرجویانش وارد حریم خانه اش بشوند. وای که چقدر دلم برای استاد عیسی و کلاس نادری تنگ شده است. با دختر عمه کلی برنامه ریزی کردیم که تولد استاد را در نیمه ی خرداد باشکوه برگزار کنیم البته اگر کرونای لعنتی بگذارد کلاسها با خیال آسوده برگزار شود. با محمدرضا همکلاسی هنرمندم نیز صحبت کردم. او هم موافق بود و گفت هر کاری از دست من بر میاید بگوبید.
راستی تا یادم نرفته بگم امشب استاد عیسی ساعت ۸ شب از پیج اینستای خانه موزه ی بتهوون زنده سه تار نوازی خواهد کرد. دوستان علاقمند از دست ندهید.
- يكشنبه ۷ ارديبهشت ۹۹
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است.
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط بود. کلی خنده ام گرفته بود که چقدر برای این چهارمضراب و نواختن غلطش زحمت کشیده بودم. حالا باید وقت بیشتری برای اصلاح آن صرف کنم
این روزها را در حافظه ام ثبت میکنم تا یادم باشد چه روزهایی داشتیم و قدر ندانستیم.
- دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸
امروز استاد عیسی پیام داد که به دلیل جلوگیری از شیوع ویروس کرونا و حفظ سلامتی همگانی کلاسهای موسیقی غیرحضوری تا پایان سال برگزار میشود. به این صورت که هر هنرجو باید اجرای درس خودش را فیلم بگیرد و برای استاد ارسال کند و سپس استاد ایرادات احتمالی اجرا رو بگوید و درس جدید را هم بدهد. تجربه ی شیرین و منحصربفردی خواهد بود😊
- شنبه ۱۰ اسفند ۹۸
بهارجان سرماخورده است. فردا باید پرستارش باشم. به استاد عیسی پیامک زدم نمیتوانم کلاس بیایم. نوشت تمرین را برقرار نگه دارید. چقدر به حضور در کلاس نادری این روزها نیازمندم!
- يكشنبه ۲۰ بهمن ۹۸
خسروانی و چهارمضراب دلکش را باید تحویل می دادم. نرسیدم. نمیدانم چرا این هفته اینقدر زود گذشت. خسروانی را تمرین کردم ولی نه آنطور که استاد میخواهد. ردیف ماهور چندین جمله ی کلیدی دارد که اکثر گوشه ها و قطعات به آن ختم میشوند یا اصطلاحا فرود می آیند. تا کنون به دو جمله اش برخورد کرده ایم که یکی از آن دو در پایان قطعات درآمد، آواز، مقدمه ی داد آمده است. پایان مجلس افروز جور دیگری است که به گفته ی استاد عیسی بسیار پرکاربرد و پرتکرار هم هست کمی در اجرای صحیح آن تعلل دارم دو نت چنگ و دو لاچنگ با مضراب راست و چپ روی سیم دوم.
وقتی وارد کوچه شدم و پیرمرد را نشسته روی چهارپایه اش دیدم خوشحال شدم. مثل همیشه سیگار در دست و پا روی پا انداخته بود و پشت به دیوار کافه نادری آفتاب می گرفت. سلام دادم و نان داغ تعارف کردم و مثل همیشه گفت صبحانه خورده ام. گفتم نگرانش شده بودم. گفت به خاطر اعصابم بیمارستان بستری بودم. خانه اش میدان شاه است و به یاد دوستان قدیمش که همگی فوت شده اند و در گذشته کافه نادری پاتوقشان بوده است آنجا می آید. پیرمرد خوشحال بود و من نیز .
وارد کلاس شدم. استاد و شاگرد قبلی به شدت مشغول نواختن بودند. کتری روی گاز آرام آرام میجوشید. چای دم کردم و منتظر ماندم. در این فاصله محمدرضا هم رسید. خیلی وقت بود ندیده بودمش. هر دو وارد اتاق آموزش شدیم. استاد عیسی گردنش را بسته بود. از هفته ی پیش اینچنین دیده بودمش. میگفت دکتر گفته است به خاطر ساز زدن است و ورزش غیر اصولی. دوست ندارم استاد را با این وضع ببینم.
بابت عدم آمادگیم از استاد عذرخواهی کردم گفتم اگر دانش آموزی بابت نمره ی نامطلوبش از من عذرخواهی کند کلی ذوق میکنم و برایم ارزشمند است. استاد خندید. محمدرضا هم بعد از من اعتراف کرد و عذرخواهی😁
درس جدیدم گوشه ی دلکش است. هفته ی بعد دو درس باید تحویل دهم. خسروانی و دلکش. چقدر این دوشنبه ها دوست داشتنی تر میشود با ردیف. چقدر من ردیف را دوست دارم.
عکس نوشت: کلاس نادری
- دوشنبه ۱۴ بهمن ۹۸
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۷ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۸ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۱۹ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳۷ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۶۵ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۸ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۳۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۳۳ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۵۶ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۳ )
-
مهراز (۸۳)
-
عاشقانه (۱۰۳)
-
مادرانه (۵۰)
-
خندان شو (۵)
-
یه پیشنهاد خوب (۲۱)
-
من یار مهربانم (۶)
-
از میان نوشته های ناب (۹)
-
پاییزان (۹۰)
-
رها (۳۹)
-
دلخوشی های کوچک من (۱۲)
-
پیرمرد (۱۸)
-
ماجراهای مهد بهار (۲)
-
مینا (۹)
-
معلم نمونه (۴)
-
کلاس های مجازی و آنلاین (۱۳)
-
چهل روز شکرگزاری (۱۲)
-
من از یادت نمیکاهم (۱)
-
یادداشت هایم (۴)
-
کلاس دومی (۴)