فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است.
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط بود. کلی خنده ام گرفته بود که چقدر برای این چهارمضراب و نواختن غلطش زحمت کشیده بودم. حالا باید وقت بیشتری برای اصلاح آن صرف کنم
این روزها را در حافظه ام ثبت میکنم تا یادم باشد چه روزهایی داشتیم و قدر ندانستیم.
- دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸