دوستی امان از همین فضای وب نویسی آغاز شد. سالهای پیش. رسمی و محترمانه. کم کم با شناخت بیشتر از هم، درد دل کردیم و از ناملایمات روزگار گفتیم. طوری شده بود که بیشتر از خانواده اش در جریان کارهای روزمره اش بودم. از جریان سر کار رفتنش گرفته تا قبولی ارشد و دانشگاهش را ریز به ریز تعریف میکرد. از وقتهایی که دلش برای دختر خانمی لرزید برایم گفت تا زمانهایی که حالش برای جواب رد آن دختر دگرگون میشد. خواهرانه در کنارش بودم تا قبل عید که عقد کرد و کلا بیصدا شد. ایام عید وقتی گفتم چه میکنی و کجایی و چرا نیستی با کراهت پاسخ داد همسرم حساس است. دیگر ادامه ندادم و ارتباط مجازی ام را با او قطع کردم برای رعایت حال خودش و همسرش. دلم گرفت. اکنون که چند ماه از آن روز میگذرد برگشتش و سلام و احوالپرسیش را متوجه نمیشوم! دلیل برگشتش هر چه باشد به من دیگر مربوط نیست. جوابش را نداده ام و نخواهم داد به تلافی تمام محبتهایی که قدردانش نبود!
+ای کاش تو برمیگشتی حضرت یار😔