لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

من و این همه خوشبختی

پیرزن دلش برای بچه ها تنگ شده بود‌. امروز عسل و بصل برای ناهار مهمان پیرزن و پیرمرد هستند. من مانده ام و مهراز. عطر زده ام و لباس نو و تمیز پوشیده ام برای در آغوش کشیدنش مانند عادت همیشگی ام. وای که چقدر در سکوت چند ساعته ی خانه امان، صدایش دلنشین تر شده است. 

جایتان خالی

خر از پل گذشت

دوستی امان از همین فضای وب نویسی آغاز شد. سالهای پیش. رسمی و محترمانه. کم کم با شناخت بیشتر از هم، درد دل کردیم و از ناملایمات روزگار گفتیم. طوری شده بود که بیشتر از خانواده اش در جریان کارهای روزمره اش بودم. از جریان سر کار رفتنش گرفته تا قبولی ارشد و دانشگاهش را ریز به ریز تعریف میکرد‌. از وقتهایی که دلش برای دختر خانمی لرزید برایم گفت تا زمانهایی که حالش برای جواب رد آن دختر دگرگون میشد. خواهرانه در کنارش بودم تا قبل عید که عقد کرد و کلا بیصدا شد. ایام عید وقتی گفتم چه میکنی و کجایی و چرا نیستی با کراهت پاسخ داد همسرم حساس است. دیگر ادامه ندادم و ارتباط مجازی ام را با او قطع کردم برای رعایت حال خودش و همسرش. دلم گرفت. اکنون که چند ماه از آن روز میگذرد برگشتش و سلام و احوالپرسیش را متوجه نمیشوم! دلیل برگشتش هر چه باشد به من دیگر مربوط نیست. جوابش را نداده ام و نخواهم داد به تلافی تمام محبتهایی که قدردانش نبود!

+ای کاش تو برمیگشتی حضرت یار😔

مهراز ۷۶

استاد فاصله ی اجتماعی را این هفته لحاظ کرده بود‌. صندلی خودش را به دیوار تکیه داده بود و صندلی هنرجو وسط اتاق بود. از وقتی دختر عمه ی استاد کلاس نمیاید من هنرجوی نخست دوشنبه ها هستم. استاد عیسی برای دستگرمی آرام قطعه ای را مینواخت و منتظر من بود. همینطور که مضراب و نت هایم را از کیفم در میاوردم به استاد گفتم بالاخره خزان را کامل نواختم. استاد عیسی که کمتر لبخند را بر چهره اش میبینی لبخندی زد و گفت دستتون درد نکنه😉 آماده شدم برای نواختن. خط اول را که زدم حس کردم صدای ساز مناسب نیست. متوقف شدم و به استاد گفتم ساز را برایم کوک‌ کند.‌ کوک‌کردن من با تیونر به زمان بیشتری نیاز دارد.‌ خزان را نواختم و یکی از ایرادات اساسی که بر اجرای من وارد بود محکم نواختن پایه ی چهارمضراب بود.‌ در حالیکه استاد میگفت باید صدای پایه آرامتر باشد و متن اصلی کار خوب شنیده شود. برای جلسه ی بعد درسی از ردیف ماهور را گرفتم. هنرجوی بعدی رسیده بود.‌ از استاد پرسیدم چای میخورید بریزم ؟ گفت دم نکرده ام. ببینید کتری جوش آمده؟ وارد آشپزخانه شدم و چای را دم کردم و با انرژی مضاعف کلاس را ترک کردم.‌ برای دومین هفته است که محمدرضا را نمیبینم‌. دیرتر از من میرسد. 

عاشقانه ۸۶

 

 

 

من که دل به تو دادم...

 

 

چرا بردی ز یادم...

 

 

گل هیاهو/ فریدون آسرایی

تلگرامی ها

شک ندارم آپدیت جدید تلگرام در پی چشم و هم چشمی با امکانات اینستا و واتساپ شکل گرفته است. در آپدیت جدید تلگرام امکان افزودن ویدیو در حد ۵ ثانیه (به گمانم) به پروفایل فرد امکانپذیر است. آخه پروفایل😁

پیشواز

معاون مدرسه امان بسیار انسان محترم و دوست داشتنی است فقط یک کوچولو نظم و ترتیب کارهاش زیاد است و یه کوچولو هم عجله دارد. امروز برایم برنامه ی درسی سال بعد را کامل ارسال کرده است. ۲۰ ساعت تدریس دروس ریاضی یازدهم و دوازدهم‌‌. اصلا فکر اینکه قرار است تمام دروس را مجازی درس بدهم دیوانه ام میکند!

عاشقانه ۸۵

 

 

 

استاد شجریان

 

 

بادیگارد

بادیگارد از آن دست فیلمهایی است که برای بار هزارم هم ببینم در سکانس پایانی اش خیره به صفحه ی نمایش و در سکوت اشک میریزم. مثل همین امروز که شبکه ی نمایش پخشش کرد و برای حیدر داستان دلم پر کشید.

چالش چهل روز شکرگزاری/ روز سیزدهم

صبح زود که مهربان همسر عازم محل کارش میشود از تک تک اهالی خانواده خداحافظی میکند و ما هم در خواب و بیداری او را به خدای بزرگ میسپاریم. امروز صبح بهار به پدرش هنگام خداحافظی می گفت عصری موقع اومدن خونه برام بستنی والینی😁 و زعفرونی بخر. خدا را بابت داشتن این دختر عسل و دلخوشی زندگی امان شاکرم.

ویژه پاییزانی ها

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan