لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

من و این همه خوشبختی

پیرزن دلش برای بچه ها تنگ شده بود‌. امروز عسل و بصل برای ناهار مهمان پیرزن و پیرمرد هستند. من مانده ام و مهراز. عطر زده ام و لباس نو و تمیز پوشیده ام برای در آغوش کشیدنش مانند عادت همیشگی ام. وای که چقدر در سکوت چند ساعته ی خانه امان، صدایش دلنشین تر شده است. 

جایتان خالی

چه فضایی :)

خوش به حال شما...

به این فضا و حال و احوال نیازمند بودم شدیدا😉

به به.خوش بگذره.

شما خونه شون نمیرید؟

خونه ای ندارن. یه آلونک شش متریه که چهار ساله توش زندگی میکنند در کنار ساختمون نیمه ساختشون. کم کم داره یه سال میشه ندیدمشون🤣



دعا میکنم این لحظات بیشتر برایتان تکرار شود 

فدایت رها جان
ممنون بابت همراهی🌷😍

سلام

دلشان برای تو تنگ نشده چرا(شوخی بود)

 

حال ت را حس میکنم. 

سلام.

من عروس خطرناکه هستم اخه😄

به به... می بینم که خیلی زود به آرزوت رسیدی و عسل و بصل ساعتی تو رو تنها گذشتن که در حال خوش خودت غرق بشی

اره خیلی خوب بود ولی فردلی اون روز پیرمرد زنگ زده و گفته حال نذاره و بیمار شده خدا کنه خطری متوجه بچه هام نباشه.
یه روزم میرن اونور تنم باید بلرزه

واویلا

خیلی مراقب باشید...

 

فعلا ترس تو جونمه ..
میگم نکنه بچه هام ناقل باشن😔

میدونم چی میگین

اما خواهش میکنم داروی منسوب به امام کاظم رو تهیه کنید و خودتون درست کنید.

 

این بیماری با کسی شوخی نداره و حداقل کاری که میشه کرد افزایش سیستم ایمنی بدنه.من به کسایی که برام عزیز بودن گفتن و مستنداتی که داشتم هم بهشون دادم و گمونم شما هم خونده باشیدش.بقیه دیگه خودشون میدونن.

سپاس از این همه محبت شما.
تنتون سلامت باشه

پیرمرد کرونا داره؟ یا نرفت دکتر ببینه چه اش شده؟

نه کرونا نبوده 
میگن سرماخوردگیه

امان ار عروسهای بدجنس :))

امان امان🤣
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan