سازت را با بهار کوک کن
مرا با چشمهات...
رضا کاظمی
+ پاییزان
+ سال نو همگی مبارک🌹
- دوشنبه ۴ فروردين ۹۹
بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را
سازت را با بهار کوک کن
مرا با چشمهات...
رضا کاظمی
+ پاییزان
+ سال نو همگی مبارک🌹
این روزها فایل صوتی در شبکه های مجازی دست به دست می شود که خانم معلمی که تصمیم گرفته ریاضی به بچه ها درس دهد با آن لهجه ی شیرین ترکی اش از دانش آموزان میخواهد هر کس آنلاین(آیلان) هست برایش پیامی بگذارند و خود را معرفی کنند. بماند که چقدر به او این روزها خندیدیم. فکر نمیکنم از آن دست معلمانی هم باشد که به دل گرفته باشد خنده ی ایرانی ها را در این اوضاع غمبار جامعه. با این مقدمه خواستم یادی کنم از دبیر جبر و ریاضیات جدید سال اول دبیرستانم خانم رحمتی. یادش بخیر. خانمی قدکوتاه و ریزه میزه و اهل تبریز با لهجه ای بسیار دلنشین که عالی هم درس می داد. انتهای کتاب ریاضیات جدید آن سالها مبحثی داشتیم به نام " اصل شمول و عدم شمول" که مسائل متعددی در آن مطرح بود. مانند اینکه اگر در کلاسی ۳۰ نفره مثلا ۱۴ نفر عضو تیم والیبال و ۲۵ نفر عضو تیم هندبال باشند چند نفر عضو هر دو تیم هستند؟ خانم رحمتی هیچگاه در مثالهایش از واژه ی بسکتبال استفاده نمیکرد چون ادای این کلمه برایش سخت بود و بستکبال میگفت. بچه های کلاس(به جز من😉) هم حسابی اذیتش میکردند و از او میخواستند در مثالهایش چند نفر را هم در تیم بسکتبال عضو کند و خانم رحمتی هم دل به دل بچه ها میداد و حرفشان را گوش میکرد هرچند میدانست دستش انداخته اند و زیر زیرکی خواهند خندید.
امیدوارم خانم رحمتی ما را ببخشد و در صحت و سلامت کامل باشند.
+ جواب مساله ی مطرح شده را کسی می داند؟😁 جایزه داره ها
+ راستی دقت کردین سمر آغازی مقدم چقدر معروف شد😂
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسیدن را هم ممنوع کردند!
و حالا که نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا!! وای بر ما!!!لعنت به تو ، لعنت به من ، لعنت به همه ما!!! بخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم.. از طرف من به تمام مردم دنیا بگو: تا میتوانید همدیگر را ببوسید!
نسل ما همه مردند در عصر یخبندان! عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش!
به همهی دنیا بگو ما را نامهربانیها کشت نه جنگهای صلیبی و طاعون و سل!
گابریل گارسیا مارکز
آلبوم جدید استاد شجریان و زنده یاد مشکاتیان چند روزی است به طور رسمی منتشر شده است. هفته ی پیش از سایت بیب تونز پیش خرید کردم و امروز به این سایت سر زدم تا آلبوم رو دانلود کنم. با شماره ی موبایلم وارد شدم و گزینه ی دانلود فعال نبود. به پشتیبانی زنگ زدم و موضوع را گفتم و خانم پشت خط ایمیلم را پرسید و گفت با ایمیلتون وارد شید موقع خرید با ایمیلتون وصل شدین. درست میگفت😄
اگر قصد حمایت از آثار هنرمندان را دارید پیشنهاد اول خریداری از سایت و یا فروشگاههای فرهنگی است. اگر هم فقط مایل به شنیدن بودید اعلام کنید تا تلگرام کنم برایتان. ارسال آی دی اتان کافیست.
دوستانی که پاییزان من را خوانده اند لطفا در این پست شرکت فعال داشته باشند.
به جای نام پاییزان، نام شخصیت زن داستان و شخصیت مرد داستان چه نامهایی پیشنهاد میدهید؟
پاییزانی دیگر در راه است...
++ نظرات تایید شد.
از بین اسامی کدام را بیشتر دوست دارین؟؟؟
هیچوقت آرزو نداشتم یک معلم ورزش باشم ولی این روزها به قدری حسرت موقعیت معلمین ورزش را میخورم که حد ندارد. فشار کاری تدریس در فضای مجازی آن هم در ساعاتی که مدیر برنامه ی درسی داده است و تشکیل رقم به رقم گروه های درسی و برگزاری آزمونهای مجازی و تهیه ی محتوا و ضبط فیلم و ویس و هزار ادا اطوار دیگر آرامش ماندن در خانه را از من سلب کرده است. مدرسه که میرفتیم یک صبح تا ظهر درگیر بودیم. درس میدادیم و رد میشدیم و مهمتر اینکه همه چیز جدی بود. اینجا نه تنها بچه ها درس را جدی نمیگیرند بلکه امیدوارند بعد از بازگشایی مدرسه که معلوم نیست در چه زمانی هم باشد دوباره درسها تکرار شود. من مانده ام برای حدود ۵۰ نفر دانش آموز ۱۲ انسانی ام که فقط ۵ نفرشان درس را میفهمیدند چطور دنباله ی هندسی را مجازی درس دهم؟
دانش آموزانی که جلوی چشمم سرشان روی میز بود و چرت میزدند الان که نمیبینمشان حتما در تختخواب نرمشان دراز کشیده اند و هندزفری به گوش در حالیکه ترانه ی دکتر ساسی مانکن را گوش میدهند و چیپس فلفلی چی توز را خرت خرت میخورند به ریش من و امثال من میخندند!
+ تمام کنید این نمایش مسخره اتان را !
سه سالی هست که خانه دار شده ایم و در محله ای در غرب پایتخت و در واحد آخر یک ساختمان قدیمی سه واحده در انتهای کوچه ای خلوت سکونت داریم. واحد دوم ما حاج خانم و حاج آقایی ساکن هستند که در حال حاضر یک دختر و یک پسر مجرد دارند. پسرشان حدود سی سال دارد و به زحمت مدرک کارشناسی اش را بعد از چندین سال از یکی از شعبات دانشگاه آزاد در ورامین( به گمانم) اخذ کرده است. همان اوایل سکونتمان در این خانه، بسیار اتفاق افتاده بود که پسر همسایه از دانشگاه می آمد و پشت در می ماند. اولین جایی که می آمد دم در خانه ی ما بود و از ما طلب تلفن میکرد تا به مادرش زنگ بزند و بگوید پس شماها کجایین؟ موبایل داشت ولی به قول خودش شارژ نداشت. حال نمیدانم شارژ باتری منظورش بود یا شارژ پولی. یک بار هم دم در خانه امان آمد و پول طلب کرد تا آژانس بگیرد و به پیش مادرش که مهمان خانه ای بودند برود. بماند که پول درسته دادیم و پول سکه ای و چندین اسکناس پاره تحویل گرفتیم🤣
کلید نداشت. یعنی حاج خانم کلید به او نمیداد حتی وقتی قرار بود جایی برود.
سال گذشته برایش پراید خریدند و شد راننده اسنپ. هر روز یک گوشه ی ماشین فرو میرفت تا اینکه حاج خانم امسال پراید را با خلافی ۵ میلیون تومان فروخت و پسر همسایه شد نگهبان یک شرکت!
چندی پیش هم طی بلند شدن صدایی از طبقه ی دوم به پشت پنجره آمدم و با کمال تعجب پسر همسایه را داخل کوچه دیدم که برای دوستش قلاب گرفته بود و دوستش آویزان حفاظ پنجره ی آشپزخانه ی حاج خانم بود و دو میله ی حفاظ پنجره را کج کرد و داخل رفت تا کلید پسر همسایه ( به تازگی کلید دار شده بود) را از خانه اشان بیاورد. پسر همسایه امان کمی اضافه وزن دارد. به سرعت به مهربان همسر زنگ زدم و او نیز موضوع را به حاج خانم اطلاع داد. حاج خانم که مهمانی تشریف برده بود عصر برگشت. شب به در خانه ی ما آمد و عصبانی از کار پسرش به همسر میگفت اینکه بهتون میگم برای خرید دوربین مداربسته اقدام کنیم به خاطر دزد نمیگم که! به خاطر پسرم میگم!
پسر همسایه هم در راه پله داد میزد مامان غلط کردم! ببخش! از آن روز به اینور پسر همسایه از ما رو برمیگرداند و سریع از دید ما پنهان میشود😄
+ قسمت دوم پسر همسایه رمزدار منتشر میشود. دوستانی که همراهند اعلام کنند
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است.
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط بود. کلی خنده ام گرفته بود که چقدر برای این چهارمضراب و نواختن غلطش زحمت کشیده بودم. حالا باید وقت بیشتری برای اصلاح آن صرف کنم
این روزها را در حافظه ام ثبت میکنم تا یادم باشد چه روزهایی داشتیم و قدر ندانستیم.