لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۸۹

 امیرعباس وقتی پابجی بازی میکند روی تخت اتاقش دراز میکشد و کاملا از دور و برش غافل میشود. هندزفری در گوش، تمام حواسش به انمی😉 های داخل بازی است. اصطلاحاتی هم به کار میبرد که من واقعا سر درنمیاورم کجا و چگونه استفاده میکند.

 لوت کردن. هدشات. دراپ. نید. کور کننده. دود زا.

در این موقع اگر کاری با امیرعباس داشته باشم محال است صدای مرا در هیجان بازی بشنود و برای انجام خواسته ام اقدام کند. من هم بسته به اهمیت خواسته ام چندان خودم را اذیت نمیکنم. تنها کاری که انجام میدم خاموش کردن مودم است. امیرعباس خودبخود سر و کله اش پیدا میشود😄


+ یه همچین مادر با تدبیری ام من😁

مادرانه ۸۸

هندوانه را گذاشته بودم روی اپن آشپزخانه تا در اولین فرصت ببرمش و در یخچال بگذارمش. بهار خانم عادت به پیاده روی روی اپن دارد. خوردن پایش به هندوانه همان و نقش زمین شدن هندوانه و قرمز شدن فرش آشپزخانه همان‌🙄

مادرانه ۸۷

از تفریحات سالم موبایلی امیرعباس ساختن صفحه ی چت با سلبریتی ها و خواننده هاست. چقدر قربون صدقه ی هم رفتند سیروان خسروی و امیرعباس. فقط صدای خنده های امیرعباس وقتی سیروان میگفت دلم برات تنگه امیرخان😄


+ یه همچین خانواده ی متوهمی هستیم ما😁

مادرانه ۸۶

بهار جدیدا وارد بازی جالبی شده و نقشهای خانه امان را تغییر داده است. خودش مادر است. پدر خانواده پسرش است. من را به چشم خواهر نداشته اش میبیند و اما .. و اما برادرش گربه ی خانگی امان است‌. بسیار ملوس و دوست داشتنی.

دقت کردین چه خانواده ی باکلاسی هستیم😁


+ جدای از شوخی این نوع رفتار یه بحث کاملا کارشناسانه است. اگر از دوستان کسی تحلیل مناسبی دارد خوشحال میشوم بشنوم.

مادرانه ۸۵

ظرف آجیل را جلوی بچه ها گذاشتم که مشغول تماشای تلویزیون بودند‌. بهار و امیر هر دو بادام هندی دوست دارند و سر بادام هندی ها دعوایشان شد‌. آجیلها را در دو ظرف تقسیم کردم و به هر کدامشان ظرفی دادم. بهار صدایم کرد و یک دانه بادام هندی به من داد و گفت: بخور مامان! عاشقت میشه🤣

+ منظورش عاشقش میشی بوده قطعا😏


مادرانه ۸۴

قبلترها اگر از امیرعباس میخواستم کاری برایم انجام دهد میگفت به یک شرط؛ ۵ هزار تومن!

 این چند روزه در ازای انجام کار ۲ گیگ اینترنت طلب می کند😁

+ بچه هم بچه های قدیم

مادرانه ۸۳

امیرعباس از معلم پارسالش اصلا رضایت نداشت و بابت این مساله با توجه به اتفاقات رخ داده شده ی پارسال بهش حق میدم. وقتی خانم دکتر میر سیدی گزارش های کرونایی اش شروع میشه امیرعباس پشت به تلویزیون میشینه و میگه یاد معلم پارسالم میفتم. راست میگه خیلی شبیهشه😁

مادرانه ۸۲

‌وقتی بهار گوشی ام را میگیرد و مشغول بازی میشود از تماس های احتمالی دوست و اشنا و خانواده مطلع نمیشوم. به قدری محو بازی می شود و برای اینکه گوشی را به من ندهد و وقفه ای در بازی اش نیفتد به سرعت همه ی تماسها را ریجکت میکند😁

مادرانه ۸۱

گیسو از دوستان مهد بهار است‌. از دسته ی دخترهای لوس و نازنازی‌. بهار را که از مهد تحویل گرفتم شاکی بود که گیسو با او قهر کرده. می گفت یه روز باهام دوسته و یه روز باهام دوست نیست. از بهار پرسیدم به نظرت چرا گیسو اینجوری میکنه؟ گفت: حالش خوب نیست😁

+ اعتراف میکنم تو سن بهار بودم حتی نمیتونستم گیسو رو تلفظ کنم🤣

مادرانه ۸۰

مهربان همسر برای سومین هفته ی پیاپی به ماموریت رفت. امشب تماس گرفت و با بهار صحبت کرد. بهار به پدر میگفت:" اگه زود نیایی میرم چرت و پرت میخورم" منظورش پاستیل و لواشک است.

+ تهدیدش جواب میدهد؟😂

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan