لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

از لابلای پیام ها

در ذهن خسته و غبارگرفته‌ی من هنوز یک زن با کاپشن سپید که یک نیمروز سرد زمستان جلوی درب دبیرستان چشمانم با چشمان پر از وسوسه اش تلاقی کرد نفس می‌کشد و می‌خرامد... زنی که عشق را می‌شناخت؛ در زمانه ای که کسی عشق را نمی‌شناسد...



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan