هفته ی گذشته فقط یک صفحه از درس حصار را تمرین کرده بودم. به قول دوستی مهم کیفیت کار است. همان یک صفحه را تحویل استاد دادم. درس جدید چهار خط است با نام زیرافکند. قرار شد جلسه ی بعد حصار را کامل بزنم. مابقی کلاس را با استاد عیسی در خصوص روستایشان حرف زدیم. استاد عیسی فقط یک روز در تهران است آن هم در کلاس نادری و مابقی ایام هفته را در روستایی خوش آب و هوا زندگی میکند. به قدری از روستای محل سکونتش خوب تعریف میکند که قرار شد با مهربان همسر اخر هفته سری به روستا بزنیم. اخر هفته باران تندی باریدن گرفت و برنامه کنسل شد و به هفته ی بعد موکول شد. اینچنین که استاد میگفت چندی از دوستان هنرمندش نیز با تعریفهای استاد ساکن آنجا شده اند. استاد میگفت زمستانهای سخت و سردی دارد. با این صحبتها سری به پیج اینستای استاد زدم و عکسهایی که از خانه و روستایش پست کرده بود را دیدم. دلم پر کشید برای قدم زدن در کوچه های روستا. خانه ی استاد یک درخت آلبالو دارد و در دامنه ی کوه بنا شده است. استاد میگفت فقط دو هفته در تابستان کولر روشن کرده است. میگفت برای سرویس کردن کولر و رفتن به پشت بام باید برم روی کوه و بپرم روی پشت بام خانه امان. میگفت از خانه به پشت بام راه ندارد😁 تصورش هم زیباست.
از سفر به روستا خواهم نوشت.
- سه شنبه ۲۲ مهر ۹۹