دو سه جلسه ای نتوانستم در کلاس استاد عیسی حاضر شوم و این بهانه ای شد برای تمرین مستمر روی گوشه های فیلی و ماهور صغیر. فیلی سرآغاز چند گوشه بعد از خودش است. من که تا به امروز گوشه ای را از حفظ نزده بودم بسیار شادمان بودم که این دو گوشه را بدون نگاه کردن به کتاب ردیف می نواختم آن هم در وضعیت کاملا درست و صحیح. با اشتیاق به سوی کافه نادری راه افتادم. به سر کوچه که رسیدم متوجه شدم اهالی کوچه برای اینکه ماشینهای عبوری از کوچه برای پارک استفاده نکنند وسط کوچ را مانعی قرار دادند و قفل به مانع زده اند و کلیدش در اختیار اهالی کوچه است ولی این مساله ای نبود که موجب ناراحتی من شود. ناسلامتی من را میشناختند و مسیر را برایم باز کردند. ماشین را که پارک کردم برای خرید نان از کوچه ی کناری به راه افتادم. آقای دال از هنرجویان استاد داخل کوچه شد. سازم را دادم تا او برایم بالا ببرد. بعد از خرید نان وارد کلاس شدم و استاد مشغول تحویل گرفتن درس آقای دال بود. کتری می جوشید چای دم کردم و به خانه ای که خالی شده بود نگریستم. به دلم افتاد که بالاخره رسید روزیکه استاد خانه ی اجاره ای اش را ترک کند. مانده بودم بعد از این تکلیف ما چیست؟ منتظر ماندم و هنگام اتمام کار آقای دال استاد چند پیش درآمد را که برای خودش بسیار دوست داشتنی است معرفی کرد. از کارهای استاد مشکاتیان عزیز که روز گذشته اش( 30 شهریور) سالگرد درگذشتش بود. بعد از رفتن آقای دال از استاد پرسیدم خانه را تحویل داده اید گفت خیر یک سال دیگر تمدید کرده ام فقط هم خانه ام اینجا را ترک کرده است. هم خانه ی استاد را دیده بودم کل اتاق را از گل و گیاه پر کرده بود. گلها را که برده بودند خانه خالی شده بود. نوبت نواختن من شد. به استاد گفتم که درس را آماده آماده ام. نواختم و این اولین بار در طول این سه سال بود که استاد لفظ " عالی " را برایم به کار برد. چقدر ذوق مرگ شده بودم. درس جدیدم گوشه ی آذربایجانی است. البته گوشه ی حصار ماهور را هم درس داد که اگر وقت کنم بنوازمش. در گوشه ی حصار ماهور قسمتی است که به آن زنگوله می گویند هم نامش برایم جالب بود و هم نوایش...
+ دوشنبه ها در جهانی دیگرم
- يكشنبه ۶ مهر ۹۹