لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

وای! جنگل را بیابان میکنند

 

 


آتیش ... آتیش...

 

 

صدای بهار را میشنوید. چقدر ترسید. چقدر ترسیدیم همگی. دو روز پیش فضای سبز چسبیده به ساختمان خانه امان به دلایل نامشخص! آتش گرفت و حجم وسیعی از درختان قدیمی و تنومند آن سوخت. تا مدتها بعد از اطفای حریق حال و روز خوشی نداشتم. دلم خیلی گرفت برای این حجم از نادانی عده ای که به جان جنگلها و درختان افتاده اند. چه کاری از دستم برمیاید؟! 

 

 

 

 

 

ووای خدای منننن😭😭😭چقدررر ناراحت شدم درختای بیچاررره 😭😭😭😪😪😪

به تازگی حالم خوب شده.. خیلی ناراحت کننده بود‌. تلاش اتش نشانها و امکانات کمشون در اطفای حریق بیشتر ادم رو غمگین میکرد.
البته من و همسایه های خوبمون از بالای پشت بام ساختمان برای اتش نشانها  آب و بیسکوییت و میوه و شربت میفرستادیم پایین و تا حدودی کمک حالشون بودیم

بگذار بسوزیم ما که دادمان به آسمان نرسید شاید دودمان برسد...!

چقدر تلخ

آتیش :( صدای بهار دل آدمو خون میکنه :(

وقتی همه خونه رو ترک کردیم بهار گریه میکرد و میگفت عروسکام سوخت!

ای وای😢😢😭😭

😭😭😭😭
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan