گفتم ای دل، نروی خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوی
نکند دام نهد خام شوی، رام شوی
نپَری جلد شوی بی پر و بی بال شوی
نکند جام دهد کام دهد، ازلب خود وام دهد
در برت ساز زند، رقص کند کافر و بی عار شوی
نکند مست شوی فارغ از این هست شوی
بعد آن کور شوی،کر شوی، شاعر و بیمار شوی
نکُنَد دل نکَنی،دل بکَنَد بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری،صبح که بیدار شوی!
خوانش: باران نیکراه
+ از دوست داشتنی های روزگار
- چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۹