صبح که برف را دیدم هم خوشحال شدم و هم ناراحت.
تولد بهار بود و از چندین روز پیش قرار بر این شده بود که مراسم تولد را در مهدکودک بگیریم. کیک پونی سفارش داده شده بود و مایحتاج پذیرایی از بچه ها ی مهد خریداری شده بود. همه ی مدارس تهران تعطیل شد. هر چند که امیرعباس تعطیلی بین امتحانی اش بود و فرقی به حالش نکرد. من هم قرار بود بعد مراقبت مدرسه به قنادی بروم و کیک بهار را تحویل بگیرم و به مهد برسانم که برف همه چیز را به هم زد. نمیتوانستم مراسم تولد را کنسل کنم چون کیک تولد آماده بود و از طرفی بهار برای رسیدن این روز لحظه شماری کرده بود. با سلام و صلوات و با احتیاط کامل مراسم با موفقیت به انجام رسید😊
این اولین بار نیست که برف برنامه های مرا هدف قرار می دهد. سه سال پیش مهمانی به مناسبت خرید خانه ترتیب داده بودم و برف دقیقا همان روز مانع برگزاریش شد و دو سال پیش هم بلیط تئاتر قیطریه را سوزاند. یعنی اگر قصد کنم کاری را به طور جدی انجام دهم اولین کسی که میشنود آسمان برفی است😁
+ تا باشد از این نعمتها😉
- يكشنبه ۲۹ دی ۹۸