لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مهراز ۶۲


هفته ی اول دی ماه تهران به دلیل آلودگی هوا تعطیل شد و راهی شمال شدیم و کلاس دوشنبه را نرفتم. درسم همان آواز از دستگاه ماهور ردیف است. از شمال هم که برگشتم کمی تمرین کردم ولی باز در یکنواخت اجرا کردن قطعه مشکل دارم. قطعه ی آواز رو دوست داشتم و خیلی دلم میخواست بتوانم بی ایراد بزنم. چیزی که من تا کنون از ردیف و قطعاتش متوجه شدم این است که بیشتر به شنیده ها و نواختهای پیشینیان متکی است تا خود نت. در قسمتی از قطعه ی آواز میبینیم که چندین نت دو لاچنگ در کنار هم با تغییر در کشش نتها اجرا میشود. مثلا مضراب چپ با تاخیر روی نت مینشیند و به تدریج اجرا تندتر میشود خلاف چیزی که در کشش نت دو لاچنگ و مساوی نواختنش داشتیم. 

در قسمت دیگر علامت اشاره به نت بعد را استاد عیسی گفت کنده کاری مد نظر است و در رسم الخط ردیف علامتی برای کنده کاری چون در نظر گرفته نشده پس منظور همان است و نکته ی جالبتر اینکه چون با کسر میزان و ریتم سر و کار نداریم و پا زدن هم نداریم، کشش نتها تا حدود زیادی حسی است و این جالبترین قسمت ردیف است به نظر من‌ .


سر کوچه که میرسم چشمانم به دنبالش میگردد. تا ته کوچه را نگاه میکنم. خبری از او نیست.‌ پیرمرد تنهایی که روی چهارپایه پشت به دیوار کافه نادری مینشست و به یقین دریافتم که انتظار مرا میکشید تا برایش نان تازه ی داغ تعارف بزنم و او با خنده بگوید تازه صبحانه خورده ام. از پسر جوان مغازه دار سر کوچه سراغش را میگیرم. میگوید خیلی وقت است او را ندیده است. ناراحت شدم. ادامه داد بیمار بود و مرتب بیمارستان بستری میشد. دلم گرفت. یاد آخرین دیدار افتادم که پیشنهاد داد شماره اش را بگیرم و زنگش بزنم. پیرمرد تنها بود. هنوز چهره ی مهربانش در ذهنم هست. امیدوارم زنده باشد.

وارد کلاس که شدم شاگرد قبلی هنوز کارش تمام نشده بود. استاد عیسی جعبه شیرینی را از آشپزخانه آورد و روی میز جلویم گذاشت و گفت شیرینی اتمام کتاب اول دختر عمه اش است. پرسیدم خودش کجاست. گفت وقت فیزیوتراپی داشت زود رفت. استاد به پیش هنرجوی قبلی بازگشت و من نیز وارد آشپزخانه شدم. کلوچه ی سوغاتی شمال و پاستیل کدو حلوایی را که خودم درست کرده بودم را روی میز آشپزخانه گذاشتم. کتری قل قل میکرد. چای را داخل قوری ریختم و چای دم کردم و به دم در اتاق استاد برگشتم و همان جلوی در ایستادم. استاد به هنرجو میگفت بعضی قطعه ها را آهنگسازان با سه تار می نوازند و نت میکنند و بعد با ساز تخصصی اشان مینوازند‌ و اشاره کرد به قطعه ی خزان استاد مشکاتیان و بعد با سه تار این قطعه را نواخت و من غرق زیبایی صدایش شدم. چقدر دلم می خواهد بتوانم روزی خزان را بنوازم‌. به همان شیوایی و به همان سرعت.

نوبت من شد. به استاد گفتم که آمادگی نواختن ندارم. ایرادات درسم را پرسیدم و قرار شد این درس را  با دو درس دیگر هفته ی بعد تحویل دهم. "مقدمه ی داد" و "داد "را درس داد. چقدر این قطعات شیرین و دلنشینند.

در قطعه "مقدمه ی داد " در چندین خط نتهای دو لاچنگ با تکرار ۹ و گاهی ۱۰ بار نوشته شده است. شمردن این تعداد در حین اجرا با ان سرعت تند و تیز قطعا کار دشواری است که استاد عیسی گفت نیازی به شمردن نیست. اینها را حسی بزن😊


چقدر حس دارد درسهای ردیف. چقدر من عاشق ردیف شده ام...


+ دوشنبه ی دوست داشتنی که باید چند هفته پیش منتشر میشد و به تاخیر افتاد


عجب اتاقی

پست ناقص منتشر شد😂
متنش رو قرار بود امروز بنویسم.
اتاق کلاس نادری است. دوشنبه های دوست داشتنی من
ممنون از حضور

چقدر قشنگه🌸🌸

دیشب فقط عکس رو آپلود کردم. متنش رو ننوشتم. ثبت موقتش کرده بودم مثلا😂

دست بیان درد نکنه، کم نوشتن هات رو جبران می کنه 😉

از آخر این هفته سرم خلوت تر میشه. خیلی وقته مطالب وبت رو نخوندم😔

عزیزمی لبخند جان. جات اینجاست⁦❤️⁩

من زیاد چیزی نمی نویسم

فدای مهرت😚😍
نوشته هات رو همیشه دوست داشتم...

قشنگه:)

😊

به به چقدر قشنگه آدم روحش تازه می شه. منتظر خوندن دوشنبه هات هستم عزیزم

فدات عزیزم. حتما مینویسم

به به. حس ردیف فوق العاده ست. حسابی لذت ببر. آخی دلم برای پیرمرد گرفت. 

اصلا فکر نمیکردم اینقدر ردیف برام دوست داشتنی باشه..
واقعا در حین نواختنش خودم کلی ذوق میکنم

پیرمرد😢
خدا کنه زنده باشه و ببینمش باز
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan