نمیخواهم قضاوت کنم و مدام به خودم تلنگر میزنم شاید راست میگویند!!
بار اول نیست. چندین بار برایم اتفاق افتاده که بخواهم پولی را خورد کنم و به چندین مغازه رفته ام و گفته اند نداریم. همین چند ماه پیش نیاز به پول خورد داشتم. پولم ۱۰ هزار تومانی بود( نخندید😁) به چندین سوپری که سر و کارشان با همین پول خوردهاست مراجعه کردم و هیچ یک همکاری نکردند. آخر سر گفتم یک آدامس موزی بدین و ۱۰ تومان را دادم و ناباورانه بقیه اش را بهم برگردانند.
امروز پیرمردی سر چهار راه با عصا ایستاده بود و دست بلند کرد تا مسیرمستقیمی را برسانمش. ایستادم و سوار شد و همان ابتدا گفت پول ندارم. گفتم من پول نخواستم. پیرمرد چهره اش مهربان بود و در گوشش سمعک داشت و خمیده راه میرفت. چشمهایش غم خاصی داشت. به ظاهرش نمیخورد گدا باشد. سر کوچه ی خانه امان که رسیدم پیاده اش کردم. گفت برای رسیدن به خانه ام هم پول ندارم. کمکم کن. در کیفم هیچوقت پول نقد پیدا نمیشود. اگر هم باشد عسل و بصل(بهار و امیرعباس😁) کش میروند. گفتم صبر کن از میوه فروش سر کوچه کمک بگیرم. رفتم و به میوه فروش گفتم از کارت من ۱۰ تومان بکشید و نقد به این پیرمرد بدین! دیگر میتوانید حدس بزنید چی گفت😔😞
نگاه های پیرمرد به سوی من بود. می دانستم کمی پایین تر سوپر مارکت هم هست و باز می دانستم هیچ کدامشان حاضر نخواهند شد این کمک را در حق من و پیرمرد انجام دهند. سری تکان دادم و به پیرمرد گفتم شرمنده ام. نشد کمکت کنم. گفتم بروید و خدا کند کسی پیدا شود که شما را به منزل برساند بی هیچ چشمداشتی!
+ چقدر بد شده ایم!
- شنبه ۱۸ آبان ۹۸