.
۴۳۲ کلمه، سه دقیقه
بیا برویم خیابان جمهوری. از بهارستان شروع کنیم و کارت عروسی با هم ببینیم. تو بگویی یک کارت ساده میخواهم و من هی حساب جیبم را بکنم ولی بعد پیش خودم فکر کنم گور پدر پول. خندهات بیش از این حرفها میارزد عزیز دلم.
بیا برویم خیابان جمهوری. گوشه چهارراه مخبرالدوله، لوستر ببینیم و بعد فکر کنیم که چقدر دوست نداریم از این لوسترهای زرد گل درشت بزنیم به سقف خانهمان. ولی آینه شمعدان که میخواهیم. مگر سر عقد نگفتیم جزء مهریهات. مگر مهریه عندالمطالبه نیست؟ گیرم که مطالبه نکرده باشی. من میخواهم مهرت را عندالمعاشقه بدهم. حرفی داری؟
.
بیا برویم خیابان جمهوری. سر چهارراه استانبول آمار ارز را بگیریم و بعد ببینیم این چیزها به گروه خونی ما نمیخورد. پس برویم خاطرههایمان را با جای خالی پلاسکو مرور کنیم و بعد سر بزنیم به بازار کویتیها تا برای من پیراهن بزرگسایز بخریم و آخر سر هم وقتمان را در نمایندگی پارکر سر چهارراه بگذاریم. دلار کجا؟ خودکار پارکر کجا؟ دخترهای این زمانه کجا؟ تو کجا؟
.
بیا برویم خیابان جمهوری. دیوار سفارت انگلیس را بگیریم و برویم تا برسیم به سفارت روسیه، بعد ایتالیا، بعد فرانسه و این طرف چهارراه ترکیه و آلمان. میبینی؟ میبینی قدرتهای جهان چطور در یک گله جا کنار هم نشستهاند. پس چرا ما نمیتوانیم مثل آدمیزاد یک ساندویچی برویم و سر غذا دعوا نکنیم؟
.
بیا برویم خیابان جمهوری. سر کج کنیم داخل سی تیر. برویم غذا بخوریم ساعت دو شب. یا اصلا روز برویم و داخل کافه نادری، کنار میز هدایت قهوه سفارش بدهیم و کافه گلاسه. یا برویم فود کورت چهارسو و قبل از فیلم، سیب زمینی بخوریم با قارچ و پنیر. فست فود با قهوه با سیب زمینی ویژه چه فرقی دارد اگر تو کنارم باشی
.
بیا برویم خیابان جمهوری. برویم علاءالدین و دوباره همان مغازه همیشگی سرمان کلاه بگذارد. گشتی بزنیم در نمایندگی سامسونگ و الجی جنس چینی قالبمان کنند به جای کرهای. چه عیبی دارد اگر آن گوشی تایوانی اپل را بخریم اگر تو دستت بگیری. چه عیبی دارد تلویزیون چینی اگر با هم لم بدهیم روی کاناپه و سریالهای مسخره جم را ببینیم.
.
بیا برویم خیابان جمهوری. برسیم به تقاطع ولی عصر. جمهوری که به ولی عصر برسد میشود بیت رهبری. نفس حبس کنیم از آن همه دوربین و آن همه پلیس و محافظ و بعد یک هو ببوسمت. بترسی و بغلت کنم و در گوشت که نه، بلند بگویم دوستت دارم. بلند بگویم عاشقتم. بلند بگویم مراقبت هستم همان قدر که یک بادیگارد حواسش فقط به رهبرش هست و کاری به بوسههای توی دوربینها ندارد.
+ سجاد آرانی
- شنبه ۴ آبان ۹۸