باران ریز و پیوسته کلاس دوشنبه ام را تعطیل کرد. یک ساعت تلاش من برای یافتن ماشین بی نتیجه ماند. نه آژانسها ماشین میفرستادن و نه اسنپ و تپسی درخواستم را قبول میکردند. قیمتها هم سر به فلک نهاده بود. از ۱۵ تومان شروع شد و با هر بار درخواست مجدد قیمتها افزایش می یافت تا ۲۵ تومان هم رسید ولی باز هیچ راننده ای نپذیرفت من و سازم را به کافه نادری برساند. دوشنبه های من پر است از عکسهای کافه نادری که همه استوری میشوند و همگان دیگر عادت کرده اند. جز اهالی خانه که میگویند شورش را درآورده ای بقیه به گمانم راضی باشند عید امسال اکثر شاگردانم را از پیج اینستایم آنفالو کردم. کیانا آمد کنارم و گفت خانم درخواست مجدد من رو بپذیرید دلم برای عکسهای کافه نادری اتون تنگ شده و بسیارخوشحال میشوم که میشنوم دوستانم علاقمندند که بیایند و کافه نادری را از نزدیک ببینند. ای کاش می شد هماهنگ کرد و همه ی دوستان را در این کافه ی تاریخی زیارت کرد.
+ دوشنبه های دوست داشتنی
- جمعه ۲۵ آبان ۹۷