لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

دلخوشی های کوچک من ۹




تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟

کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم


اسیر جاذبه ی بی امان ات آن پر کاهم

که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم


تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی

و گر به کشور سیمرغ کیمیا بگریزم


به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم


هوا گرفته ی عشق توام ، چگونه از این دام ،

به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟


به خویش هم نتوانم گریخت ، از تو که عیب است

ز آشناتری اکنون به آشنا ، بگریزم


کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟

مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم


به هر کجا که رَوَم ، رنگ آسمان من این است

سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟ 


حسین منزوی


+ این تابلو را نیز که حدود یک ماهی هست به قلم استاد عیسی تحریر شده خریدم با همان تخفیف پنجاه درصد


+ تقدیم با عشق به یگانه عشق

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan