لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

همراز ۱۵

 دوشنبه ها در جهان دیگری به سر میبرم. جایی که مرا از خود بیخود میکند و روانم آرام میشود. روز به روز که میگذرد شخصیت استاد عیسی برایم جذاب تر و جالبتر میشود. دغدغه هایش را در کلاس با آرامش خاصی که در کلامش است بازگو میکند و از اینکه اینچنین به مسایل می اندیشد لذت می برم. این هفته همکلاسی هایم،  امیر و محمدرضا هم آمده بودند. امیر از دزفول و محمدرضا از بویین زهرا. دوری مسافت هم نتوانسته است ذره ای از علایقشان بکاهد. در کنارشان آرامم و  احساس جوانی می کنم. با دیدنشان، یاد دوران جوانی ام میفتم و آن سالهای دور که در پی نواختن و یادگیری بودم.  من به جایی نرسیدم ولی این دو هر کدامشان در شهرهایشان هنرجو دارند و  کنسرت برگزار میکنند و عالی ساز میزنند. شور جوانی اشان را میستایم و برایشان موفقیت آرزومندم. 

بعد از کلاس عکسی به یادگار گرفتیم و چقدر برای ژست عکسم،  استاد را اذیت کردم.




 
 


از چپ: امیر و محمدرضا

امیر 22 دی در دزفول کنسرت دارد. 

محمدرضا 21 دی ساعت 6 عصر با گروه استاد در قزوین کنسرت دارد. در اندیشه ی آنم که خود را به این کنسرت برسانم. قطعا لذتش به مسافتش می ارزد.



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan