لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

دلخوشیهای کوچک من ۶


سوم راهنمایی بودم.  یک روز به همراه دبیر مربوطه امان خانمی وارد کلاس شد. گویا از دانشجویان معلمی بود و قرار بود طرحش را در کلاس و مدرسه ی ما بگذراند. آن روز مبحثی از کتاب درسی را تدریس کرد و بعد گفت هر کسی در امتحان ثلث علوم بیست بگیرد هدیه ای از من خواهد گرفت.

و من تنها کسی بودم که کتاب " داستان راستان" شهید مطهری  را هدیه گرفتم.


+ امروز این کتاب را در کتابخانه ی خانه ی پدری دیدم و خاطره ی آن روز برایم زنده شد.

فروردین سال هفتاد و یک من کلاس چهارم بودم...

یادش بخیر...

 

عزیزم

پس ۴ سال از من کوچکترین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan