لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۲۵

امیرعباس عصری که از کلاس موسیقی برگشت چهار عدد بستنی هم همراهش بود. مشغول درست کردن شام بودم و امیرعباس همینطور که بستنی اش را میخورد یاد خاطره ی امروز کلاسش افتاد. می گفت: معلم نقاشیمون پرسید بچه ها  کلمه ی  " میهن " شما رو یاد چی میندازه؟ منم دستم رو بلند کردم و گفتم  بستنی میهن!

بعد خانم گفت شکمو و منم خودم رو براش لوس کردم ( تصور کنید لوس شدن یه پسر بچه را)


+ یه همچین پسر بی مزه ای دارم من


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan