با اینکه می ترسید ولی باز جرات کرد و برای چهارشنبه سوری با مادربزرگش یک بسته سیگارت، سه تا بمبک( به گفته خودش) و چندین عدد فشفشه خرید. مادربزرگ می گفت در راه مواظب بود که ماموران مخفی خانم مدیر او را نبینند و گزارش خریدش را ندهند
تا الان نیمی از مهمات چهارشنبه سوری اش را به باد داده است. پسرک خوش است به همین تق و توق های به ظاهر بی خطر.
- پنجشنبه ۱۳ اسفند ۹۴