لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۱۰

مدرسه امیرعباس برنامه تماشای فیلم " شاهزاده روم " را برای امروز تدارک دیده بود. امیرعباس بسیار خرسند ما، از شب قبل رضایتنامه و پول و خوراکی هایش را درون کیفش گذاشته بود و بر خلاف روزهای دیگر صبح به راحتی بیدار شد و باز هم بر خلاف روزهای دیگر لباسهایش را پوشید و ذوق زده از دیدن برف سراغ دست کش هایش هم رفت. من هم شبکه خبر را رصد می کردم که ببینم خبری مبنی بر تعطیلی مدارس منطقه ما هست یا نه. امیرعباس را به زحمت تا اخبار هفت نگاه داشتم که اعلام کرد فقط منطقه یک. راضی به رفتنش نبودم و با کمک تلفنی آقای پدر منصرفش کردیم. تا مدتها لب پنجره ایستاد و هر اتوبوسی که از خیابان جلوی بلوک رد میشد میگفت این اتوبوس سینماست. روش نوشته: صادقین/کوروش

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan