لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

باز پیرمرد

پیرمرد تب و لرز کرده است آنوقت مهربان همسر باید از اینجا بکوبد و برود ور دل پیرمرد.  بچه تولید کرده اند برای همچین روزهایی


چند روز پیش هم مهربان همسر ماموریت بود و دسترسی تلفنی به ایشان ممکن نبود. مادرشوهرخانه امان زنگ زد.  با امیرعباس حرف زد . وقتی  امیرعباس تلفن را قطع کرد به امیرعباس گفتم حتما حال پیرمرد خراب است و گرنه عمرا برای احوالپرسی زنگ زده باشند


+ ذره ای دلم رحم نمیاید!!

امان از دست پیرمرد

تا پیرمرد امر میکند بیا فرقی برایش  ندارد که روزه توانی برایش نگذاشته  و تا افطار هم  دو ساعت بیشتر نمانده .  حدود ۲۰ کیلومتر رانندگی میکند و دست به سینه به خدمت پیرمرد میرسد و موقع افطار برمیگردد میگویم  اگر افطار می ماندی بیشتر خوشحال میشدند!! دلش نمیاید خانه ی پیرمرد چیزی بخورد و این حرص مرا در می آورد.


+ بدجنس هم خودتونید

پیرمرد ۶ / قسمت آخر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پیرمرد ۵

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پیرمرد ۴

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پیرمرد ۳

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پیرمرد ۲

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پیرمرد ۱

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱ ۲
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan