لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

مادرانه ۹۸

برای هر مادری اولین روزهای کاری فرزندش سخت است. امیرعباس ما با هماهنگی های انجام شده ی پدرش با مسئول کارگاه کفاشی، مشغول چسب زدن در کنار اوستا بابک است. از ۸ صبح تا ۷ عصر.  صبحانه را در خانه میخورد و ناهار را همراهش می برد. بیشتر اشتیاق امیرعباس برای حقوقش است ولی من دلهره های خاص خودم را دارم. نکند در مسیر اتفاقی برایش بیفتد. نکند خفتش کنند تا به خانه برسد دلم هزار راه میرود. امیرعباسی که تا سر کوچه به زحمت برای خرید میرفت دو روزی است که صبحها حدود ۲۰ کیلومتر به سمت غرب تهران میرود و برمیگردد. دوستانم دلداری ام میدهند که برایش خوب است. مرد می شود. میدانم ولی دل نگرانی هایم به واقع دست خودم نیست. 

امیدوارم در این مدت دو ماهه ی تابستان حداقل فایده ی سر کار رفتنش قدر دان بودنش باشد که این روزها در بچه هایمان کمتر میبینیم.

۱ ۲
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan