لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

عاشقانه ۱۸

بگو چه را بهانه کنم برای دیدنت
کدام حیله‌ی عاشقانه؟
کدام زیرکی؟!

دل از تو بردن
ظرافت شعرهای سعدی می‌خواهد
و طراوت کلام حافظ!
همت مجنون می‌خواهد
و دیوانگی عاشق

قرار ما به وقت دلتنگی
به وقت زیباترین حادثه
به وقت دوست داشتن

 

 

یداله_رحیمی  
 

Wittner

ویتنر برند آلمانی گوشی های روان کوک تاره که به همین نام هم میشناسند. مهراز را که از محمدرضا خریدم پول گوشی های ویتنر را روی ساز حساب نکرد و گفت سر فرصت ساز را برای تعویض گوشی ها خواهد برد. حدود چند ماهی هست که این گوشی ها روی سازمه و هنوز پولش را نداده ام. هم کار کوک را راحت کرده و هم کمتر کوک خالی میکند. آخرین قیمت را از محمدرضا پرسیدم و گفت یک و هشتصد. خداییش برای ۶ تا گوشی پول زیادیست. منصرف شدم و از او خواستم ساز را برای تعویض گوشی هایش به کارگاه ببرد.

عاشقانه ۱۷

 

 

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
شمبلیله ، شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
تو ، تو اگر جسمت بهاران است ؟

تو اگر جسمت بهاران است ؟
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای عاشق بی کس
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز

راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس

سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای دشمن عاشق
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه ، سیب حوا ، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز

سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟

محمد صالح علا
 

مهراز ۵۱

دست نوشته

 

پیرمرد موسفید معروف کوچه ی نادری روی چهارپایه اش پشت به دیوار کافه نشسته بود. عینک آفتابی داشت و سیگار لای انگشتانش به نیمه رسیده بود. از کنارش که رد شدیم نان داغ را تعارف زدم. از بالای عینکش نگاهمان کرد و گفت دلم براتون تنگ شده بود نبودین! 

به اهالی محله ی نادری عادت کرده ایم. دو سال است که هر دوشنبه از کنارشان رد میشویم و لبخند به هم هدیه میدهیم.

استاد عیسی امروز مهربانتر و سرحال تر از هفته ی گذشته بود. دختر عمه هم تا مرا دید نمیدانم چرا گفت: لاغر شده ای. رژیم گرفتی؟ خندیدم و گفتم تا حال سراغش نرفته ام! سراغ مریم را هم گرفت. مریم عصری قرار بود سر کلاس حاضر شود و باز این هفته مریم را ندیدیم‌ و باز بساط چای نداشتیم. مریم که باشد بگو بخندمان، شیطنتهایمان و سینی چای قند پهلویمان به راه است. 

این جلسه، مادر بدجنسی شدم و از امیرعباس و نارضایتی ام بابت تمرین نکردنش  گلایه کردم. استاد عیسی هم با دقت به حرفهایم گوش کرد و استادانه نصیحتش کرد. خدا کند گوشش بدهکار شود.‌ درس امیرعباس نت سفید و سکوت سفید است و من هم به پایان کتاب سوم نزدیک میشوم و به امید خدا ردیف را شروع خواهم کرد. درس جلسه ی بعدم دوبل ماهور است و ریتمش ۲ ۲ ۳ می باشد. درس سنگینی است به گفته ی استاد و امیدوارم از پسش برآیم.

 

+ دوشنبه های دوست داشتنی

عکس نوشت: خط استاد عیسی

 

 

آهای

لطفا خوشبختیهایتان را در عکسهای پروفایلتان جار نزنید. ممکن است چشم بخورید!

عاشقانه ۱۶

من چیزهای زیادی از دست داده‌ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می‌برد
و تو تا آخر عمر
 در به در دنبال خودت می‌گردی

 

 

 

امیر_وجود

 

نسیم

نسیم یکی از شاگردان متوسط ۱۲ تجربی پارسالم بود. امروز تو تلگرام سلام و احوالپرسی کرد. از کنکور و رتبه اش پرسیدم. گفت ۳۱۰

 باورم نمیشه. در این حد واقعا نبود!

 

خانه پدری

اکباتان

 

 

۲۴ سال پیش وقتی سال آخر دبیرستان بودم از خانه های سازمانی به این خانه آمدیم. خانه ای در طبقه ی نهم یک مجتمع مسکونی بزرگ در غرب پایتخت.

سال کنکورم بود. مدام در رفت و آمد مدرسه بودم و غرق در کتاب و تست. بعد از قبولی در دانشگاه دولتی شهرستان، به مدت چهار سال از این خانه دور بودم و به عنوان مهمان چند روزی می آمدم و میرفتم‌. معلم که شدم فقط به مدت سه سال در این خانه زندگی کردم و بعد راهی خانه ی بخت شدم.

هر چند کوتاه بود حضور من در این خانه ولی جای جایش پر از خاطره است برایم. این خانه فروخته شد و این قاب همواره در ذهنم حک خواهد ماند تا ابد.

 

 

 

 

عاشقانه ۱۵

 

من غیر تو جانا به کسی میل ندارم

مهراز ۵۰

تار

 

دو هفته ای بود که کلاس نرفتم. یک هفته اش درگیر مراسم تشییع و ختم پدربزرگ بودیم ( روحش شاد) و هفته ی بعدش هم عید قربان بود و تعطیل. در این دو هفته حس و حال نواختن نداشتم که نداشتم. شب آخری درس نصفه ام را فقط کامل کردم در حدی که بدانم چه نتهایی دارد و چگونه باید نواخته شود و بدون آمادگی رفتیم کلاس. مریم این هفته برای مسافرت شمال رفته بود و کلاس نمی آمد. توی این چند جلسه بدجور به مریم عادت کرده ایم. این بار ولی در کافه نادری کسی انتظارمان را نمیکشید. مستقیم رفتیم بالا. دخترعمه ی استاد دم در تسلیت گفت و وارد اتاق شدیم. دختر عمه هم پشت سرمان وارد شد و آماده شد برای شنیدن نواختن من. به قدری افتضاح نواختم که وسط کار ایستادم و خندیدم و استاد عیسی هم لبخندی زد و گفت به در و دیوار داره میخوره! 

بالاخره قطعه ی رنگ سه گاه لاکرن اثر موسی معروفی به آخر رسید و قرار شد دو خط اولش را در سه گاه ر کرن برای هفته ی بعد بنوازم و این بار شروع کار در بالا دسته خواهد بود. تجربه ی شیرینی بود که به گفته ی استاد در شناخت دستگاه ها کمکمان خواهد کرد. در ادامه، ویبراسیون را در درسی مجزا کار کردیم. حرکت بالا و پایین انگشت روی سیم در جهت عرض دسته ی ساز را گویند که به خوش صدایی کمک میکند و با علامت vib روی نت نمایش می دهند. درس امیرعباس همچنان پوزیسیون لا هست و نت چنگ و سیاه و اشنایی با علامت برگشت در قطعه و نواختن ولت ۲ به جای ولت ۱

+ دوشنبه های دوست داشتنی

 

 

 

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶ ۷
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan