لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

عاشقانه ۲۱


پاره خواهند شد 
تمام سیم هایی که
به عشقت کوک شدند
دیگر بعد از رفتنت
به جای سازم
دلم شور می زند

 

 


امیر_صلح_میرزایی

قطار فدک

دو سالی هست که برای سفر به مشهد از قطار استفاده میکنیم‌. قبل از ان با وسیله ی شخصی میرفتیم و به خاطر بعد مسافت خسته و کوفته میرسیدیم و یه نصف روز میخوابیدیم فقط. قطار تجربه ی خوبی بود که خدا رو شکر بچه ها هم راضی تر بودند. امسال موقع برگشت از مشهد برای اولین بار سوار قطار پنج ستاره فدک شدیم. کلی بهمان خوش گذشت. از پذیرایی چای و نسکافه و ناهار و عصرانه و شام گرفته تا آرامش حاکم بر کوپه ها و مهمتر از همه فیلمهایی که ۱۲ ساعت وقت داشتیم ببینیم. از خوبی قطارهای فدک امکان پخش دو فیلم در دو مانیتور رو به روی هم بود و استفاده از هندزفری برای هر یک از مسافرا که مزاحمتی برای دیگری نداشته باشد. بهار و امیرعباس روبروی ما مشغول تماشای چندین باره ی انیمیشن هتل ترانسیلوانیا و خاله قورباغه شدند و من و مهربان همسر هم فیلمهای بدون تاریخ بدون امضا، لاتاری، سوفی و دیوانه، آپاندیس، تابستان داغ رو دیدیم‌. کاوه و آن احساس مسئولیت و نوعدوستی اش را در بدون تاریخ  بدون امضا دوست داشتم. با امیرعلی در لاتاری گریه کردم و دلم برای زری تو آپاندیس خیلی سوخت و از سوفی و دیوانه چیزی نفهمیدم و آخر تابستان داغ رو هم ندیدم چون به مقصد رسیدیم. کسی میداند پسر آقا و خانم دکتر چه شده بود؟

پاییزان ۱

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چشمهایش

 

چشم‌هایش...
شروع واقعه بود

 

 

علیرضا_آذر

 

+ چشمهایش در راه است...

 رمزدار منتشر میشود. دوستانی که همراهی میکنند و مایلند بخوانند اعلام کنند تا رمز را در اختیارشان قرار دهم.

 

من برعکس

دیدید بعضی وقتها برعکس عمل میکنیم. تو اعیاد دلمون یهو میگیره و تو روزهای عزا یهو یه ترانه ی شاد میخونی و خوشحالی. نمیدونم چرا از صبح کتاب" آبنبات هل دار "مهرداد صدقی رو گرفتم دستم و دارم میخونم و میخندم!

هدیه تولد

تولد

 

دست به یکی کردند و یه جشن تولد کوچولو تو هتل برام گرفتند. کادوشونم انگشتر نقره ای بود که از لابی هتل خریده بودند. انگشترش البته اینی نیست که تو عکسه. انگشتر تک نگین زیبایی هم بود ولی برای انگشتم تنگ بود و مجبور شدیم بریم عوضش کنیم. طبقه ی همکف هتل کنار میز اطلاعات و رو به رو به آسانسور یه میز شیشه ای و دکور شیشه ای گذاشته بودند که زعفران و نخود و کشمش و عطر و انگشتر میفروختند و جالبه که فروشنده اش هم یه روحانی بسیار جوانی بود. تمام انگشترهایش رو روی میز شیشه ای گذاشت تا من بتونم انگشتر مورد علاقه ام رو پیدا کنم‌. دوست داشتم سنگ روی انگشتر فیروزه باشه ولی با نظر فروشنده انگشتر با سنگ زمرد رو برداشتم. اونجا گفتم که اولین باره میبینم یه روحانی فروشنده باشه. با خوشرویی گفت کار نمیکنیم میگین چرا. کار هم میکنیم اینطور میگین! گفتم آخه جالبه که یک روحانی اطلاعاتش در خصوص عطر و اینا باشه‌. گفت علاقه دارم. ادامه داد که من شاگردم اینجا رو اداره میکنه و من امام جماعت فلان مسجدم ولی الان شاگردم مسافرته و برای پاس کردن چک هام باید خودم وایستم. میگفت از بچگی علاقه به کاسبی داشتم و تو دوران مدرسه شاهدونه و کنجد میگرفتم و بسته بندی میکردم و عکس یانگوم هم میزاشتم توش و تو بوفه ی مدرسه امون میفروختم. یه طرف جدمون شیخن و یه طرف کاسب. من به هر دو طرف کشیدم😊

+ناخنکهای بهار روی شیرینی ها رو دارین😁 

 

تولدم

 

 

 

کبوتر

 

امروز روز تولدم هست. دومین باری است که در این ۴۱ سال همچنین روزی را مهمان حرم آقا هستم. امروز از آقا کادوی تولدم را خواستم. کادوی تولدم رهایی است. رهایی مثل کبوترای حرم باصفایش... 

 

+ فتو بای خودم

 

 

 

به یادتانم

 

 

 

سلام لبخندماهی های عزیز.

دم اذان مغرب و تو صف نمازگزارها، این ویدیو رو براتون از صحن آزادی گرفتم. براتون دعا کردم و امیدوارم حاجت روا شید همگی.

روزیتان باشد زیارت آقا ان شاالله...

 

آزمایش

یک‌ هفته ای نبود. شبها تماس می گرفت و احوالپرسی میکرد. نوبتی گوشی دست من و بچه ها میچرخید و جمله ی تکراری کی می آیی و پاسخ تکراری معلوم نیست پایان بخش گفتگوهامان بود. روزی که خسته از در رسید غمی در چهره اش نشسته بود. خدا رو شکر که در لحظه ی اتفاق در استراحتگاه بود‌.  خدا رو شکر که سالم است. دلم برای خانواده های دوستان آسیب دیده اش خیلی گرفت. خدا شفایشان دهد.

گلناز

یعنی امروز خنده های ریز و زیبای گلناز مانع شد سرش داد نزنم. گلناز محصل دهم انسانی است و با نمره ی ۷ امتحان ریاضی خردادش رو افتاد. امروز امتحان شهریورش رو باید می داد. آمده بود ولی به اشتباه درس زبان را خوانده بود. از مسئولین مدرسه خواستم روز دیگری از او امتحان بگیرند و ختم بخیر شد.

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan