لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

راهی را شروع کرده ام امیدوارم ختم بخیر شود. دعایم کنید.

سکوتم این روزها و آتشی زیر خاکستر

مویز

مویز سگ کوچولوی بانمک خواهرم است. فکر نمیکردم بتونم روزی حیوانی را در آغوش بگیرم و این اتفاق امروز افتاد. چقدر حس خوبی داشت.

معجزه ی نوا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فریدون چند پسر داشت

اخیرا برای تهیه ی کتابهای مورد علاقه و حتی سفارش شده به پیجهای فروش کتابهای قدیمی و کمیاب اینستایی سر می زنم‌. دیشب به ادمین یکی از این پیجها گفتم کتاب فریدون پنج پسر داشت عباس معروفی را دارین؟ با لحنی شیطنت آمیز نوشت: مطمئن اید پنج پسر داشته؟ تا جاییکه من خبر دارم سه پسر داشتا😁


+ کتاب فریدون سه پسر داشت عباس معروفی را خواهرم شدیدا معرفی کرده است 

 

مادر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عاشقانه ۹۳

اگر به سویت اینچنین دویده ام

به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من

خیال عشق خوش تر از خیال تو




شعر قهر/ دفتر دیوار/ فروغ فرخزاد

شیراز

مریم را همین جا در همین صفحات مجازی یافتم و بعد که با هم به کلاس موسیقی استاد عیسی رفتیم شدیم دو تا دوست واقعی. مریم از من کمی دور است. چند روز پیش که گفت برای تحویل گرفتن "شیراز" میاید بسیار خوشحال شدم که بار دیگر فرصتی مهیا میشود هرچند کوتاه که با هم از ساز و نوا و کتاب بگوییم و انرژی مثبت نثار هم کنیم. با هم به کارگاه موسیقی رفتیم. مینا اطلاع نداشت من نیز همراه مریم هستم. با دیدن من کمی جا خورد ولی هیچ نگفت. احساس کردم کمی کسالت دارد. حالش را پرسیدم ولی گفت خوبم. مینا،  شیراز را به دست مریم داد. مریم شیراز را در آغوش گرفت. حواسم به مینا بود. چشمانش خبر از حال خوش نمیدادند. مینا شیراز را از مریم گرفت و با مضراب فلزی اش برایمان نواخت. من و مریم چشم در چشم هم بودیم و از فضای موسیقایی آنجا نهایت لذت می بردیم. بعد از شنیدن نوای شیراز مریم او را به من سپرد تا کمی بنوازم. نه ناخن داشتم و نه آمادگی. مینا سکوت بود فقط. مضراب مینا را گرفتم و صدای شیراز درآمد. صدایی زیبا و دلنشین. سپیده ی لطفی را اندکی نواختم و شیراز را به دستان صاحبش سپردم. مضراب مینا را پس ندادم. مینا گفت همین یکی را دارم. گفتم مشکل خودت است. مضراب را در کیفم گذاشتم و بعد از گرفتن یک عکس یادگاری از کارگاه خارج شدیم. مریم با شیراز به شهرش بازگشت ولی من دلم در کارگاه موسیقی ماند.

+ شیراز نام سه تار مریم است.




انتظار

شب به گلستان تنها منتظرت بودم

باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم...



یقین دارم دیشب برای من نواخت!


+ مینا


سقوط

مادر حالش خوب نبود. درست پای دیوار چسبیده ی آپارتمانشان یکی از طبقه ی نهم خودش را پرت کرده بود. صبح هنگام بود. به پای پنجره که آمده بود و جنازه ی پسر همسایه را دیده بود تا شب یاد دختر خردسال معصوم اش را که با اتفاقی مشابه ولی نه به عمد در سی و پنج سال گذشته از دست داده بود رهایش نمیکرد.

چه صبری باید داشت بر داغ فرزند...



اندر حواشی کلاسهای آنلاین ۱۰

از پست اینستاگرامش فهمیدم برای تفریح سه هفته ای با خانواده به عمان رفته است. سر کلاس درسم همواره حاضر و آماده است و پاسخگوی همیشگی سوالاتم. از او می پرسم هوا چگونه است؟ میگوید بهاری. میپرسم کرونا در چه وضعی است؟ میگوید بسیار کم است چون اینجا اکثرا واکسینه شده اند.
آنوقت در اینجا ما مشغول زدن هشتگ های واکسن بخرید، واکسن روسی نخرید، واکسن می زنیم، واکسن نمی زنیم هستیم!

۱ ۲
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan