لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

دلخوشیهای کوچک من ۱۰


دیروز استاد عیسی ضبط داشتند و  کلاس تارم کنسل شد. بهترین بهانه برای خرید مضراب و سیم تاب و سیم تار و پایه ی تار گیرم آمد و راهی بهارستان شدم. از شهرتار( مغازه ی آقای کاوه ضابطی) مضرابها را خریدم و از مغازه ی درویش خان هم پایه ی تار را. 

برای  تولدم خیلی دوست داشتم پایه ی تار هدیه بگیرم. به خواهرم هم گفتم ولی جدی نگرفت آخر سر خودم خریدمش.


+ حال دلمان را اینچنین خوب می کنیم

مهرگونه

هر چه ناسزا برایش می نوشتم با کلمات مهربانانه پاسخ  میداد!


+ سنجاق شود به رها


همراز ۳۰

به کلاس امروز تارکه وارد شدم دخترعمه ی استادعیسی حضور داشت و درس پس میداد. وعده ی قورمه سبزی را که صبح موقع خروج از فریزر درآورده بودم روی میز آشپزخانه گذاشتم و کنار دراتاق ایستادم و به استاد سلام دادم. استاد سرش را تکان داد و اشاره کرد داخل شوم.  استاد عیسی درس نوایی را به دخترعمه توضیح می داد. چقدر این درس برایم آن زمانها که میزدم شیرین بود و خاطره انگیز. بحث از همین جا آغاز شد‌ استاد عیسی میگفت بچه های الان این آهنگها رو نشنیده اند. این آهنگهای دهه ی شصتی هاست و با شنیدنش یاد آن کلیپی میفتیم که آقایی اهل خراسان در بیابان دوتار میزند. استاد عیسی ادامه داد اصلا ماجرای ورود من به سه تار از همینجا شروع شد. آن زمانها به خانه ی عمویم در اهواز زیاد رفت و آمد داشتیم و دختر عموهایم همگی از ما بزرگتر بودند و رفتارشان با ما بسیار بزرگوارانه بود و بدین جهت من خیلی دوستشان داشتم. اکرم  دخترعمویم با شنیدن آهنگ نوایی رو به من گفت سه تار زدنش عالیه ! عیسی برو سه تار یاد بگیر و من به خاطر علاقه ام به اکرم رفتم سراغ سه تار و بعدها فهمیدیم اصلا نوایی با دوتار نواخته شده است! و همچنین برای ورود به دانشگاه هنر دوستانم گفتند احتمال قبولی ات با ساز سه تار کم است. برو سراغ تار که کمتر کسی آن زمان سراغش میرفت و اینچنین تارنواز هم شدم. در حین صحبتهای استاد برگشتم به حدود بیست سال پیش زمانی که به طور اتفاقی از سوی دانشگاه کنسرت سراج رفتم و عاشق  سه تار شدم و عاشق یار...


+و تو ای یار بگو...

همراز ۲۹

دختر عمه ی استاد عیسی خانم میانسالی است و  به تازگی دست به سه تار شده است و کلاس آموزشی اش قبل از من است. مواقعی که زودتراز تایم کلاسم میرسم نظاره گر تدریس استاد میشوم. اخیرا پرده ها را یاد گرفته است و همان درسهای ابتدایی کتاب اول و ضربهای ساده  را میزند. چقدر حالم خوب میشود با شنیدن این درسهای پیش پا افتاده و غرق گذشته ای میشوم که این درس هارا با جان و دل آموختم  و عاشق شدم و عاشق ماندم!


+ احساس غرور میکنم در کنار دخترعمه


همراز ۲۸



استاد عیسی ساکن روستای سیاهکلاهان کرج است و یک روز در هفته ساکن خانه ای در خیابان جمهوری نزدیک کافه نادری میشود تا به هنرجویانش آموزش دهد. اینکه همسرش برایش غذا میفرستد یا امکانات آشپزی دارد را کار ندارم. شب قبل از کلاس فسنجان داشتیم. تعریف نباشد خورشت فسنجانم خوب از آب در میاید. وعده ی یک نفره ای را در ظرف ریختم و ته کیفم جاساز کردم و سر کلاس به استاد دادم. چقدر حالم خوب میشود با این کارهای دلی و یهویی. استاد هم استقبال کرد و با هم تصنیف" تو ای پری کجایی" همایون خرم را نواختیم‌ . وه که چه میکند این نوای ساز با دل من...


من همه جا پی تو گشته ام

از مه و مهر نشان گرفته ام

بوی تو را ز گل شنیده ام

دامن گل از آن گرفته ام

تو ای پری کجایی؛

که رخ نمی نمایی

از آن بهشت پنهان 

دری نمی گشایی..


عکس نوشت: از پیج اینستای امیر نوژن دزدیدمش

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan