لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

همین نزدیکی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ما کجا و آنها کجا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مادرانه ۲۰

یه روز شد که اعلام کرده اند دوشنبه و سه شنبه روز نظافت مدرسه است و  بچه ها اقلامی نظیر پودر و وایتکس و شیشه شوی و دستمال با خودشان بیاورند.

 آنقدری که امیرعباس برای دوشنبه و سه شنبه ذوق دارد و  آماده است، برای آمدن عید اشتیاقی بروز نمی دهد.


+ یه همچین پسر با نظافت و مسیولیت پذیری دارم من

مادرانه ۱۹

با اینکه می ترسید ولی باز جرات کرد و  برای چهارشنبه سوری با مادربزرگش یک بسته سیگارت، سه تا بمبک( به گفته خودش) و چندین عدد فشفشه خرید. مادربزرگ می گفت در راه مواظب بود که ماموران مخفی خانم مدیر او را نبینند و گزارش خریدش را ندهند

تا الان نیمی از مهمات چهارشنبه سوری اش را به باد داده است. پسرک خوش است به همین تق و توق های به ظاهر بی خطر.

مادرانه ۱۸



به خانه که رسید اولین حرفی که قبل سلام گفت این بود: کارت امتیاز گرفتم. خوشحال بود. گفتم آفرین پسرم ببینمش. کیف مدرسه اش  را روی زمین  رها کرد و در بین کتابهایش دنبال کارت گشت. پیدایش کرد و به دست من داد و شروع کرد. زنگ ورزش بود و  ما ورزش نمی کردیم خانم ناظم گفت برین اتاق ورزش رو نظافت کنین و من و دوستم تا پایان زنگ آنجا را تمیز و  مرتب کردیم و کارت امتیاز گرفتیم.

من

امیرعباس 

اتاق ورزش

مادرانه ۱۷

اوایل سال تحصیلی، نماینده اولیای کلاس امیرعباس به منظور هماهنگی بیشتر فعالیتهای کلاس و اطلاع رسانی سریع مدرسه  ای، گروهی را در تلگرام تشکیل داد. گروهی حدودا چهل نفره که یکی از ارسالی های ثابتش این جمله است: " پسرم امروز غایب بود تکلیف بچه ها چیه؟!"  امیرعباس اوایل تکالیف روز بعدش را در دفتر رابطش یادداشت می کرد و من برای اطمینان به گروه سر میزدم تا چیزی را از قلم نینداخته باشد تا اینکه گل پسر از وجود چنین گروهی مطلع شد و تنبلی اش گل کرد و دیگر تکالیف فردایش را یادداشت نمیکرد به خیال اینکه مادرش می داند چه باید بخواند و بنویسد!

روزهایی بود که معلم تکلیف نمی داد و یا حجم کار منزل کم بود مادرها توی گروه ذوق می کردند و من از خودم برای امیرعباس بیچاره تکلیف می تراشیدم. خب، امروز دو صفحه دیکته، امروز ده سوال ریاضی با پنجاه لغت!



+ یه همچین مادر بدجنسی ام من

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan