لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

فرشته

پیرمرد دوست داشت و مصر بود ما اسم بهار را فرشته میگذاشتیم. خدا را شکر که مهربان همسر به اسمی که امیرعباس انتخاب کرده بود بیشتر بها داد و بهار شد نام دختر زیبایمان. مدتی است بهار در بازیهایش نام فرشته را به کار می برد با حیله ی مادرانه از او پرسیدم که فرشته کیست؟

گفت: اسم دخترمه مامان. فرشته آور. خدا بخیر کند ازدواج فامیلی هم قرار است داشته باشیم


+ از او گفتن و از ما نشنیدن!

مهراز ۴۶


وارد دستگاه سه گاه شدیم. به گفته ی استاد عیسی، سه گاه یکی از خاصترین کوک ها را داراست. بم، فا کوک میشود و سیم پنجم لاکرن که توی تیونر کرن نمایش داده نمیشود و باید گوشی کوک کرد که من متاسفانه هنوز به آن مهارت نرسیده ام. بر طبق رسم ورود به هر دستگاه استاد عیسی تصنیفهایی را که در این دستگاه ساخته شده است را معرفی میکند و هر بار با تاکید میگوید:" این رو که باید شنیده باشید" و هر بار من میگویم آشنا نیست و استاد تعجب میکند!

می کرن ، فا، لاکرن فاصله ی ساختاری این دستگاه هست که با شنیدن آن دستگاه سه گاه مشخص میشود‌. 


*تصنیف " من از روز ازل دیوانه بودم" ساخته ی استاد محجوبی با صدای استاد بنان

* تصنیف"  غم عشق " ساخته ی استاد علی اکبر شیدا با صدای استاد شجریان

( از غم عشق تو ای صنم روز و شب ناله ها میکنم من)

* یک سوی  آلبوم " درخیال"ساخته ی استاد مجید درخشانی با صدای استاد شجریان

* تصنیف " دل شیدا " ساخته ی استاد علی اکبر شیدا با صدای استاد شجریان

( از غم عشقت دل شیدا شکست)

* آلبوم" شوق دوست" ساخته ی استادمحمدجواد ضرابیان با صدای همایون شجریان

* تصنیف " آسمان عشق" از آلبوم آسمان عشق استاد شجریان

(چنان مستم چنان مستم من امشب )


تمام این تصنیفها را یک به یک دانلود کرده ام و هر از گاهی با دقت گوش میکنم. شاید این تصنیفها را بارها و بارها رادیو و تلویزیون پخش کرده باشند ولی به اعتقاد من چون هدفدار گوش نکرده ایم در ذهنمان باقی نمانده است. زین پس اوضاع بهتر خواهد شد چون قرار است با مریم رستگار شویم

درس مریم و امیرعباس  یادگیری نت چنگ و میزان کشش آن بود. تیک تاک 

کلاس دوشنبه ی این هفته  مهمان عزیزی هم داشت. فروغ جان مدیر وبلاگ (اکسیرعشق) که با آمدنش دوشنبه امان را دوست داشتنی تر کرد. چقدر لطیف بود و مهربان. گویا سالها میشناختمش. جاذبه ی هنر همین است. واردش که شوی ناخودآگاه دور و اطرافت پر میشود از اهالی اش. دست خودت نیست. وارد دنیایشان میشوی و وارد دنیایت میشوند و این دنیای زیبای هنری را به راحتی از دست نخواهیم داد. من و مریم و امیر و فروغ.


هر که خواهان است بسم الله...

+ دوشنبه های دوست داشتنی


عکس نوشت: از اینستای استاد میثم





سلامم را جوابی ده ۲

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مهراز ۴۵



و باز دوشنبه ای دیگر آمد از جنس تار و ترانه در محضر استاد عیسی.

 درس این هفته ام تمرین تکیه بود با تغییر چندین باره ی کسر میزان در قطعه و با نتهای دولاچنگ و مضرابهای چپ و راست. قطعه خیلی شلوغی بود. دو نت را اشتباه دیده بودم و نادرست تمرین کرده بودم و هر چه استاد عیسی میگفت و نتها را مجدد برایم میخواند گیج و منگ به نواختن خودم ادامه میدادم و سعی در استفاده از مفروضات خودم داشتم. درس بزرگی که این جلسه برایم بود اتکا نداشتن به حافظه و تبحر در دریافت سریع از نت بود. انتهای درس هم یک نواخت خارج ریتمی داشتم که با صبر بالای استاد رفع شد

آوا(همراز سابق) در دستان امیرعباس با یک سری تغییر همراه شده بود دو تا از پرده هایش به کل پاره شدند و استاد عیسی قول آموزش تعویض پرده را به ما داد. امروز این آموزش بسیارشیرین را آویزه ی گوش کردیم تا هرگاه روزی نیازمند انجامش شدیم بر نیت والای استاد عیسی که همانا آموزش ماهیگیری است درود فرستیم. به پرده در قدیم دستان گفته میشد. برخی پرده های تار سه دور و برخی چهاردور بسته میشوند و ضخامت نخ پرده های پایین دسته کمتر از بالا دسته است. نخ پرده از جنس کات کوت(نخ بخیه) می باشد. پرده های اصلی به جز لا و سی  چهارلایی اند. پرده ی سی بمل. لا کرن و می بمل هم چهارلایی اند و بقیه سه لایی. 

مریم و  امیرعباس هم امروز  پوزیسیون "ر" را آموختند و یک عکس یادگاری با استاد عیسی پایان بخش یک دوشنبه ی دوست داشتنی دیگر شد.


+ عکس از نت



 

سلامم را جوابی ده ۱

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مهراز ۴۴



دوره ی تابستان کلاس استاد عیسی دو هنرجوی جدید دارد. مریم و امیرعباس.

آشنایی ام با مریم برمیگردد به همین پنجره و همین خانه ی لبخندی. شش ماه پیش بود به گمانم. بعد آن شدیم دو دوست  و دو یار و دو عاشق هنر و تار.

مشترکات زیادی با مریم دارم و همین موجب شده است دوستی امان  روز به روز عمیقتر و ریشه دارتر شود. مریم مادر دو فرزند است . شاغل و ساکن در شهری گرم در استانی گرم. دوری مسیر را به عشق تار و تارنوازی به جان خریده است و هر هفته با هم سر کلاس استاد عیسی خواهیم نواخت و لحظات زیبایی را در خاطرمان ثبت خواهیم کرد.


+ دوشنبه های دوست داشتنی


+ دوشنبه های خواستنی مریم را در اینجا  بخوانید.

مهراز ۴۳



اکثر اوقات یک کوچه بالاتر پیاده میشوم تا نانی تازه برای استادعیسی بخرم. نانوایی داخل کوچه است. کوچه ای تنگ ولی ماشین رو که انتهایش به بیمارستان بانک ملی ختم میشود. سر کوچه مغازه ای است که ضبط کاست خور قدیمی ام را از آنجا خریده ام. ساعت حدود ۱۰ و ربع است و فروشنده که پسر جوانی است کرکره ی مغازه اش را بالا میکشد. مرا که میبیند سری تکان میدهد و سلام میگویم و رد میشوم. کمی جلوتر مغازه ای است بسیار قدیمی که ویترین مغازه اش پر است از پوسترهای مقوایی بزرگ با طرح گل و بچه و منظره و جنگل و فوتبالیست و اماکن تاریخی. ماهها پیش داخل مغاره شده بودم و  پوستر استاد شجریان را از فروشنده ی پیر ولی سرزنده اش جویا شده بودم. نداشت. هیچ پوستری که نشان از ساز و آوازموسیقی ایرانی داشته باشد نداشت. اجازه خواستم از مغازه اش عکس بگیرم نگذاشت. گفت خیلی ها خواسته اند ولی اجازه نمیدهم! پیرمرد سحرخیز مغازه ی کهنه  و قدیمی اش را باز کرده بود و جلوی در مغازه با کسبه ای که در حال رفت و آمد بودند سلام و احوالپرسی میکرد. سلام میدهم  و با خوشرویی جوابم را میدهد. به نانوایی رسیده ام. روبروی نانوایی بربری، گرمابه ای قدیمی و تعطیل ولی دوست داشتنی وجود دارد و هر بار دقایقی مات این گرمابه میشوم. سنم به این گرمابه ها قد میدهد. بچه که بودم چند باری با خاله هایم به این گرمابه های عمومی رفته ام. نان بربری داغ که از تنور در میاید پر کنجدش را جدا میکنم و راهی میشوم. دو سر کوچه ی کافه نادری دو مغازه ی اسباب فروشی است که برای شب یلدایی بهار از آنجا یک چرخ خیاطی کوچک خریده بودم به قیمت ۸۰ هزار تومان که بعدهاکه فهمیدم پسر فروشنده گران حساب کرده است به سراغش رفته بودم و گله کرده بودم‌. همیشه وقتی سر کوچه میرسم مشغول جارو زدن جلوی مغازه است و با دیدن من لبخندی میزند. داخل کوچه پیرمردی  پشت به دیوار کافه نادری و روبروی قهوه خانه ای قدیمی روی چهارپایه ای مینشیند. موهای بلند و سفیدش را از پشت بسته است و همیشه سیگارش روشن است. مرا که میبیند لبخند میزند و می پرسد گیتار است و هر بار میگویم نه! تار است. نان تازه را تعارف میزنم و هر بار میگوید تازه صبحانه خورده ام! 

ده و نیم است و زنگ خانه ی استاد را میزنم. دختر عمه ی استاد در را میگشاید. سه طبقه بالا میروم. نفس برایم نمانده است‌. استاد عیسی و دختر عمه داخل آشپزخانه، سر سفره ی صبحانه هستند. نان تازه که می آید لبخند میزنند و تشکر میکنند‌. دختر عمه چای میریزد و هر سه دور میز مینشینیم و چای مینوشیم. قندان مسی طرح سیبی که برای تولد استاد در سفر اخیرم به شهراجدادی ام خریده بودم روی میز نبود. استاد عیسی میگوید قندانی که آوردی را کرج بردم. هم زیباست و هم اندازه ی متناسبی دارد‌. بعد از مدتی صدای ساز در خانه ی استاد بلند می شود...


+ دوشنبه های دوست داشتنی

عکس نوشت: از پروفایل فروغ عزیز

باز پیرمرد

پیرمرد تب و لرز کرده است آنوقت مهربان همسر باید از اینجا بکوبد و برود ور دل پیرمرد.  بچه تولید کرده اند برای همچین روزهایی


چند روز پیش هم مهربان همسر ماموریت بود و دسترسی تلفنی به ایشان ممکن نبود. مادرشوهرخانه امان زنگ زد.  با امیرعباس حرف زد . وقتی  امیرعباس تلفن را قطع کرد به امیرعباس گفتم حتما حال پیرمرد خراب است و گرنه عمرا برای احوالپرسی زنگ زده باشند


+ ذره ای دلم رحم نمیاید!!

لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan