لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

موفقیت

پیامک زد استوری اینستایم رو ببین. 

جدیدترین موفقیت فنی اش در ساخت vpn را اطلاع رسانی کرده بود.


+ سنجاق شود به پست رها

دروغ بود

پیام داد تهرانم افطار بیایم؟ 

گفتم آشنایی امان به اولین افطاری بود و ای کاش نبود. 

گفت از من متنفری؟

 گفتم به شدت! 

گفت: ولی من دوستت دارم

گفتم: برام مهم نیست. برام مهم نیستی

گفت: دروغه

گفتم: هر طور دوست داری فکر کن



راست میگفت دروغ بود!

+ سنجاق شود به پست رها

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

امروز از آن دست روزهایی بود که دلتنگی امانش را ربوده بود. با "سلام خوبی؟"شروع می کند و وقتی بی جواب می ماند سیل پیامک های تکراری راه می افتد. به شدت نیازمند کد موزیک برای یک دو نوازی سه تار و پیانو بودم از این فرصت استفاده کردم و از او خواستم کد را برایم بسازد. سالهای قبل برای وبم خودم اینکار را میکردم ولی حوصله ی این کار  و امکانات اولیه اش در دسترس نبود. میدانستم از عهده اش بر می آید. بی چون و چرا پذیرفت و به سرعت کد را درتلگرام در اختیارم گذاشت‌ و مجدد بلاک شد. پیامک زد. خواستار مهربانی از سوی من شد ولی ترجیح میدهم اینچنین آزارش دهم به تلافی روزهای گذشته تا بداند و بفهمد که چه کرد و چه گفت!  نوشت آنقدر اراده ندارم که رهایت کنم‌ و نوشتم برو بمیر! و آخرین پیامش این بود؛ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم...




+ سنجاق شود به پست رها

+ پست بعدی در خصوص همین آهنگ است...

مهراز ۴۷



درس این هفته ام" رنگ سه گاه " اثر موسی معروفی است. ریتم قطعه شش هشت است و مدل ریتمیک آن در کل قطعه مرتب در حال تغییر است با آن سکوتهای  چنگ نقطه دار مسخره اش که حسابی گیجم کرده است. قطعا موسی معروفی روزی که این رنگ را ساخته است حالش خوش نبوده. دیوانه ام کرده. دو روز تا کلاس باقیست و من هنوز نصف قطعه را زده ام. اصلا پیش نمیرود. برای استاد عیسی پیام دادم که کلی بد و بیراه نثار موسی معروفی کرده ام و امیدی به دوشنبه نداشته باشد!


+ یک عدد هنرجوی عصبانی

پسر خلف

پیرمرد در خانه نیم وجبی اش نشسته است. پنج برادر و یک خواهر هر کدام سر خانه زندگی خودشانند. قول پارک ارم را به بچه ها داده بودیم. پیامک زد دیر می آید. زنگ زدم پرسیدم کجایی؟ گفت:" قلعه مرغی ام. برای خرید در و پنجره ی آلومینیومی خانه ی بابا آمده ام"

 پرسیدم: با چه کسی؟

 گفت: تنها!

گفتم:" قرار امشبمان؟"

 گفت: چه قراری؟!

و سکوت من و قطع تماس!


+ اگر من دعای خیر پیرمرد را نخواهم چه باید بکنم؟!


شروعی تازه

سلام

یک زن خواهد نوشت...

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan