لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

همراز ۲۴




اینکه دلتنگ "تو" ام 

اقرار می خواهد مگر ؟؟ 


مهدی_مظاهری



بعد از سه ماه دوری از ساز ، حضور در کلاس استاد عیسی، جان تازه ای به من داد و لحظه لحظه اش را با تمام وجود حس کردم و دوست داشتم‌. آخرین درسی که گرفته بودم تصنیف " موسم گل "بود و شب قبل از رفتن به کلاس شروع به نواختن کردم. صدای ساز دلنشین نبود و مضراب لابلای  انگشتان دستانم جای نمی گرفت و جای  پرده های ساز را گم کرده بودم. آشفته بودم و نگران و دلم برای آن یک سالی که با جدیت کار کرده بودم سوخت. 

به شدت دلتنگ کلاس و استاد بودم و دیدار استاد تا حدودی نگرانی ها را برطرف کرد. با حوصله ی وصف ناشدنی دروس مهم گذشته را مجدد برایم نواخت و خاطر نشان کرد که آن آمادگی گذشته برخواهد گشت. 


+دوشنبه های دوست داشتنی


عکس نوشت: گوشه ای از نمای کلاس



همراز ۲۳


امشب دلم در عمارت روبرو است... استاد عیسی کنسرت " شب و روز " را برگزار می کند و من همچنان درگیر بازسازی خانه. حدود یک ماهی است که دست به ساز نبرده ام و کلاس استاد عیسی را هم نرفته ام‌ ! 

دلم عجیب برای نوای همراز، خیابان جمهوری، کافه نادری و استاد عیسی تنگ شده است.

همراز ۲۲


کتاب دوم‌ استاد عیسی هم به پایان رسید. میزانهای ترکیبی محور اصلی کتاب بود‌ و قطعات زیبایی نظیر موسم گل و شهر آشوبها و چهارمضرابها را نیز در این میان نواختیم که همگی دارای تکنیکهایی چون دراب و تریل و کنده کاری و تک ریز بودند. هر چند که در ایام مدرسه و امتحانات چندان فرصت تمرین نداشتم ولی در کل از روند کتاب و کلاس راضیم. 

کتاب سوم به میزانهای لنگ می پردازد. جالب است بدانید در این میزانها بر خلاف میزانهای ساده و ترکیبی فاصله ی کشش ضربها مساوی نیست و هنگام پا زدن باید خیلی حواست جمع باشد که میزان کششها مساوی نباشد..


در محضر استاد عرض داشتم که مواقعی که قرار است منظم پا بزنم ، درست از آب در نمیاید و نامنظم می شود و حال که قرار است نامنظم پا بزنم همه ی کششها منظم و مرتب میشود ! داستان داریماااا


استاد عیسی این جلسه اطلاعات بسیار خوبی راجع به دستگاهها و فو اصل موسیقی و دانگ ها و نتهای شاهد و ایست در اختیارم گذاشت باشد که قدر بدانم و در خاطر بسپارم


عکس نوشت: کافه نادری تعطیل در ماه مبارک رمضان. دانه های روی زمین نشان از محبت ساکنان این محله دارد. 



+ حالمان عجیب خوب است.




همراز ۲۱

دو هفته ای است که کلاس تار نرفتم‌ . دو هفته ای است که دست به ساز نزدم. از دست خودم عصبانیم به شدت. این مدت خیلی درگیر بودم. فشار کاری اواخر اردیبهشت برای اتمام درسها به همراه طرح و تایپ سوالات پایان ترم و امتحانات امیرعباس  همگی بهانه ای شدند تا همراز تنها بماند. 

دلم عجیب برای کافه نادری و خیابان جمهوری و استاد عیسی  تنگ است.

همراز ۲۰


دوشنبه ی بارانی

خیابان جمهوری

ده و نیم صبح

نان تازه ی کنجدی

صرافیهای تعطیل

پیاده روی خیس

کافه نادری عشق

 تار و ساز و نوا...



شهرآشوبهای ۱ و ۲ و ۳ را در میزانهای ۶/۸درس گرفتم که پر است از تکنیک تکیه و دراب. استاد جلسه ی قبلش دو نمونه  از تکنیک کنده کاری را آموزش داد که در حین تمرین بدلیل کشیدن و کندن سیمها پوست انگشت سوم دست چپم متورم شد و بسیار دردناک طوریکه ادامه ی تمرین ممکن نبود. استاد عیسی اشاره کرد که کنده کاری باید تمرین روزانه باشد تا پوست انگشتان مقاوم شوند.

درسهای این جلسه زیاد و زیبا هستند. استاد گفت" ببینم این هفته میتونی بترکونی؟!"



+ میریم که بترکونیم

+ عکس را خودم از پنجره ی خانه ی استاد گرفتم. حیاط کافه نادری عشق است زیر باران بهاری... به آن دو پرنده ی عاشق بالای تصویر هم نگاه کنید


همراز ۱۹

سفر به اصفهان قبل عید بسیار چسبید. از مردمی که آخرین روزهای سال ۹۶ رو میگذراندند و سرگرم خرید و خانه تکانی بودند و هنوز عزم سفر نکرده بودند پیشی گرفتیم و در جاده هایی خلوت و شهری خلوت تر گام نهادیم‌‌. میدان نقش جهان اولین جایی بود که رفتیم و پس از بازدید از مسجد شیخ لطف الله و مسجد امام و عالی قاپو برای صرف ناهار به رستوران سنتی نقش جهان رفتیم و بریونی معروف اصفهانی ها را با خورش ماست خوردیم. کنار رستوران، چندین مغازه ی صنایع دستی وجود داشت و داخل یکی از آنها استاد قلمزن، مشغول نواختن تار بود. محو تماشای تارنوازیش شدیم و از قطعاتی که مینواخت متوجه شدم که مانند من تازه کار است‌. وارد مغازه شدم و بعد از سلام و احوالپرسی نام قطعه ای که مینواخت را جویا شدم‌ . کتابش را نشانم داد و دیدم که زیر تمامی قطعاتی که درس گرفته نام نتها را نوشته است. به او گفتم اینکار موجب کند شدن نت خوانی اش میشود و استاد قلمزن در پاسخ گفت چشمانم نمیبیند مجبورم به این کار. از او خواستم سازش را مدتی به من بدهد. استاد به پسرش گفت برایم صندلی بیاورد. همه چیز مهیا بود برای یک اجرای بی نقص. 

 دو قطعه فقط به یادم آمد و نواختم که ای کاش بیشتر و بهتر اجرا میکردم. حس خوبی داشتم که  در حضور خانواده ام و استاد قلمزن آن هم در اصفهان زیبا دست به ساز شده ام.


+ خودشیفته هم خودتونین

همراز ۱۸

محمدرضا همکلاسی جوان و هنرمندم به خاطر تداخل کلاسهای این ترم دانشگاهش، کلاسهای کافه نادری استاد را نمیاید و در عوض به صورت اختصاصی در خانه ی استاد در کرج آموزش میبیند‌. ترم گذشته ساعت کلاسش بعد ازکلاس من بود و هنگامی که من درس پس می دادم  محمدرضا با یک نان بربری کنجدی در دست از راه می رسید. نان را روی میز در آشپزخانه می گذاشت و وارد کلاس آموزش می شد. استاد عیسی معتقد است هنرجوها باید در جمع بنوازند تا تسلط و اعتماد به نفس کافی را بیابند. بعد از اتمام درس و آموزشم به آشپزخانه می روم و نان روی میز را درون سفره میگذارم . در سینک ظرفشویی ظرفهای دیشب استاد مانده است. با حوصله آنها را میشورم. سه چای خوش رنگ میریزم و کتری را مجدد پرآب می کنم و با سینی چای وارد کلاس می شوم‌ . استاد عیسی سری تکان می دهد و صدای دلنشین سازش مجدد فضای خانه را پر می کند.

دوشنبه ی  گذشته در مسیر کلاس بودم که استاد پیامک زد در صورت امکان برایش نان بگیرم  و چقدر دریافت این پیام حالم را خوب کرد. محمدرضا این ترم نیست و هر دوشنبه من با یک دست ساز و دست دیگر نان وارد کلاس میشوم... 

همراز ۱۷

بسیار در کلاسهای درسم اتفاق افتاده است که مطلبی را دانش آموزی متوجه نشده و هر چه توضیح میدهم همچنان به من می نگرد! در این میان دانش آموز دیگری با زبان خودشان و با اشاره ای کوتاه مشکل را برای دوستش حل  و فصل می کند. همین موضوع در کلاس تار برایم رخ داد. در کتاب دوم استاد عیسی به چندین فیگور ریتمیک در میزانهای ۶/۸ اشاره شده است که درک یکی از آنها در نواختن قطعه ای برایم سخت بود و تعلل در اجرایش قطعه را از ریتم می انداخت. محمدرضا از همکلاسی های هنرمندم در کنارم بود و شاهد اجرا و ریتم رو با یک اشاره چنان گفت که مشکلم برای همیشه رفع شد.



+ محمدرضا بسیار جوان است و از شاگردان قدیمی استاد و قرار است گروه استاد را در کنسرت قزوین همراهی کند. 

 


همراز ۱۶


دوشنبه ها را بسیار دوست دارم. روزیکه فارغ از همه دلنگرانی ها و دلواپسی های زمانه سازم را برمیدارم و میزنم به دل شهر. حتی ترافیک وحشتناک یک ساعته ی صبحگاهی تا چهارراه استانبول هم ناراحتم نمی کند. محو ساختمانهای متروکه ی قدیمی شیشه شکسته ی خیابان جمهوری میشوم و هر دفعه هم آرزو میکنم ای کاش یکی از اینها مال من باشد بدون هیچ تغییری در ظاهر و درون. 

 هر دوشنبه وقتی به بن بست شیبانی میرسم دست به دوربین میشوم و از دیوار کافه نادری و باغ درونش و گلخانه اش عکس میگیرم و عکسها میشود استوری اینستاگرامم در آن روز...


+ فقط باید حال دلمان خوب باشد

+ عکس را دوشنبه ی بارانی از خیابان گوهرشاد گرفتم .

همراز ۱۵

 دوشنبه ها در جهان دیگری به سر میبرم. جایی که مرا از خود بیخود میکند و روانم آرام میشود. روز به روز که میگذرد شخصیت استاد عیسی برایم جذاب تر و جالبتر میشود. دغدغه هایش را در کلاس با آرامش خاصی که در کلامش است بازگو میکند و از اینکه اینچنین به مسایل می اندیشد لذت می برم. این هفته همکلاسی هایم،  امیر و محمدرضا هم آمده بودند. امیر از دزفول و محمدرضا از بویین زهرا. دوری مسافت هم نتوانسته است ذره ای از علایقشان بکاهد. در کنارشان آرامم و  احساس جوانی می کنم. با دیدنشان، یاد دوران جوانی ام میفتم و آن سالهای دور که در پی نواختن و یادگیری بودم.  من به جایی نرسیدم ولی این دو هر کدامشان در شهرهایشان هنرجو دارند و  کنسرت برگزار میکنند و عالی ساز میزنند. شور جوانی اشان را میستایم و برایشان موفقیت آرزومندم. 

بعد از کلاس عکسی به یادگار گرفتیم و چقدر برای ژست عکسم،  استاد را اذیت کردم.

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸ ۹
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan