لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

عاشقانه ۵۱



دریا کجاست/ چارتار

مهراز ۶۳

همکارم تارش را از کرج و کارگاهی که استاد عیسی معرفی کرده بود خرید و این هفته ی دومی است که با هم کلاس نادری رفتیم. پروین، دبیر ادبیات مدرسه امان است و سن و سالی دارد. از وقتی یکی از اجراهایم را در گروه دبیرستان شنیده بود علاقمند شده بود و پیگیر تا اینکه بالاخره موفق به شروع یادگیری تار شد.‌ ابتدا استاد عیسی ساز پروین را کوک کرد و کمی با سازش نواخت و گفت برای شروع ساز خوبی است و تایید استاد لبخندی بر لبان پروین نشاند. استاد عیسی شروع به آموزش مبانی موسیقی کرد. از نام‌ نتها و جایگاهشان روی خطوط حامل گرفته تا سکوتها و کششهای نتها. سپس نحوه ی ساز را گرفتن شیوه ی مضراب گرفتن و مضراب زدن را توضیح داد. پروین هم با دقت کامل و از بالای عینک مطالعه اش استاد را نگاه میکرد و سر تکان میداد. چقدر شنیدن چندباره ی مبانی از زبان استاد عیسی برایم دلنشین است و هر بار چیز جدیدی یاد میگیرم. استاد عیسی هم با عشق و حوصله توضیح می دهد و من غرق گفته هایش به دو سال گذشته سر میزنم که برای من نیز اینچنین همه ی اینها را توضیح داده بود. درس اولین جلسه ی پروین مضراب زدن است. آن هم تمرین جلوی آیینه قدی. بحث به ناخنهای پروین هم کشیده شد. پروین به تازگی ناخن کاشته بود و استاد عیسی با لبخند و با ملایمت گفت چرا قبلش با ما هماهنگ نکردی😉 باید یک به یک ناخنها را بچینی.
نوبت من شد. پروین اتاق را ترک کرد. من دو هفته ی تمام روی گوشه ی "مجلس افروز " تمرین کرده بودم. جدیدا اتفاقات جوری رخ می دهد که دو هفته یک بار کلاس میروم. آلودگی هوا. تشییع سردار. یخ بندان روز پس از برف همه موجب شده است من استاد عیسی را دیر به دیر ببینم. سه صفحه ی کامل نت مجلس افروز را حفظ کرده بودم و مسلط به اجرای قطعه بودم. مجلس افروز  از آن دست گوشه هایی است که ریتمیک آغاز می شود طوریکه میشود هنگام اجرا (بر خلاف گوشه های دیگر) پا زد. البته فقط صفحه اولش را.‌ همین حالت ریتمیکش مرا عاشق این گوشه کرد. در اصطلاحات ردیف، تحریری وجود دارد به نام " حرامزاده" که اولین بار استاد برومند آن را به این نام به کار برده است ولی استاد داریوش طلایی در کتاب تحلیل ردیف نام " ساربانگ" را برایش برگزیده است‌. از معروفترین تحریرهای ردیف است که به دلیل تکرار بسیارش در ردیف به این نام مشهور است. حدود شش هفت خط نت است که تمام تکنیکها در آن دیده میشود‌. دولاچنگهایی که اشاره به قبل و کنده کاری در ان اهمیت ویژه ای دارد و نوای حزینی هم دارد.
درس را زدم. خوب هم زدم.‌ استاد راضی بود و گوشه ی خسروانی را درس داد. درس نسبتا سبکی است و مطمئنم از عهده اش برمیایم.‌ صفحه ی اول چهارمضراب دلکش را هم درس داد ولی بعید میدانم به دوشنبه برسانمش.
در اجرای قطعات ردیف به قدری گسترش تحریر و دولاچنگ داریم که انگشتان دست چپم خسته میشوند و بعضی اوقات جا می مانند ولی من ردیف را بسیار دوست دارم و از شنیدنش بینهایت لذت میبرم.

جلسه ی گذشته که با پروین کلاس نادری آمدیم، سه درس را تحویل استاد دادم. آواز، مقدمه ی داد و داد. بی ایراد زدم ولی نیاز به تمرین بیشتر و تسلط بیشتر دارد‌. پروین به استاد گفت به ظاهر خیلی سخته و من نمیتونم اینجوری بزنم. استاد عیسی گفت معلومه که نمیتونید اینجور بزنید الان. ایشون چندین سال کار کرده اند و حرفه ای اند. تار ساز سختیه و زمان می بره راه بیفتین. به قدری آن لحظه این کلام استاد به من چسبید که حرف نداشت. 

+ این هفته هم پیرمرد کوچه ی نادری نبود😔


مادرانه ۸۲

‌وقتی بهار گوشی ام را میگیرد و مشغول بازی میشود از تماس های احتمالی دوست و اشنا و خانواده مطلع نمیشوم. به قدری محو بازی می شود و برای اینکه گوشی را به من ندهد و وقفه ای در بازی اش نیفتد به سرعت همه ی تماسها را ریجکت میکند😁

عاشقانه ۵۰




تو بیا تا دور تو گردم....

یه سوال

موبایل بردن موقع رفتن دستشویی چه معنایی میده؟🤔

+ آقایون جواب بدن

توشه ی سفر

پدر و مادرم  چند روزی است به سفر رفته اند و در هنگام بدرقه ی امیرعباس برای سفر مشهد در کنارمان نبودند. مادرم ناراحت بود که چرا سفر خودشان را چند روز عقب نینداخته بودند و پدرم شب قبل تماس گرفت و با امیر خداحافظی کرد و از امیر شماره ی کارتش را خواست تا توشه ی سفرش را برایش کارت به کارت کند. 

اینجور مواقع ناخودآگاه یاد پیرمرد و تمام نفهمی هایش می افتم!

اولین سفر گل پسر

دیشب امیرعباس راهی مشهد شد. بدون ما و با بچه های مدرسه اشان. بسیار برای این سفر ذوق داشت. من که میدانم برای چه؟ اینکه اجازه داشت موبایلش را ببرد و کلی با دوستانش بازی رد و بدل کنند و قدرت خود را در بازی های موبایلی به رخ هم بکشند. چند روز قبل سفر اعلام کرده بودند که موبایل لمسی نباید همراه دانش آموز باشد. امیرعباس را غم عالم فرا گرفت و به هر دری زد نشد که نشد. دیشب موبایلش را برداشت تا چانه های آخر را هنگام سفر با مسئولین مدرسه بزند و موفق هم شد. شادترین دانش آموز در آن جمع فکر کنم امیرعباس بود😂😁

+ سفرش به سلامت

ایران یا فلسطین

بهار و امیرعباس با تفاوت سنی ۸ سال مدام با هم در حال جنگ و قلدری هستند و هیچ کدامشان از مواضعشان کوتاه نمی آیند. علاوه بر این داد من و پدرشان را هم در آورده اند. وقتی دخالت من و پدرشان وسط می آید چنان پشت هم و حامی هم میشوند که انگار نه انگار دعوا و کشمکشی بین آنها بوده است. به مهربان همسر میگویم این دو تا آمریکا و اسراییل اند و من و تو ایران و فلسطین که مورد ظلم این دو نفریم😁
 از آن موقع به این می اندیشم  ایران منم یا فلسطین؟

سوگ

شمیم درگذشت🖤



بعد نوشت: یک ماه اول سال تحصیلی امسال معلمش بودم. دانش آموز یازدهم انسانی بود. معلول بود و روی ویلچر انتهای کلاس می نشست‌. فقط قادر به حرکت دادن سرش بود و گاهی سرش در هوا تلو تلو میخورد ولی بسیار حواسش جمع بود و درس را شفاهی خوب جواب می داد. برای هر یک از امتحاناتش یکی از همکاران برایش می نوشت و چندین بار شمیم جوابهایش را چک میکرد که چیزی از قلم نیفتاده باشد.‌

در دوران کودکی با ورود ویروسی به بدنش ابتدا پاهایش فلج شد و به تدریج کل بدن از حرکت ایستاد. چند هفته پیش با احساس درد شدیدی در کمر و بروز سرماخوردگی به کما رفت و شنبه درگذشت. یکی از همکاران در خصوص شمیم اینچنین نوشت:


"چهارسال شمیم میشناختم 

و همکارها خاطراتشون برای من تعریف میکردند که شمیم براشون دعا کرده و حاجتشون گرفتند 



یک روز به شمیم گفتم پس چرا منو دعا نمیکنی؟ باسادگی گفت امشب براتون دعا میکنم


هرروز منو میدید میگفت خانم حاجتتون گرفتید و اینقدر دعا میکنم تا حاجتتون بگیرید و بعداز هفت روز نیتم براورده شد 


و فهمیدم همکاران زودتر ازمن به قلب صاف شمیم پی برده بودند😢


یک روز منشی امتحانش در درس ادبیات بودم

یک سوال  را غلط پاسخ داد اما  صحیحش را برایش  نوشتم

درپاسخ گفت خانم میشه حرف منو بنویسید 

بهش گفتم شمیم اشتباه گفتی

یک نمره ازت کم میشه


قبول نکرد و منو وادار کرد تا جواب صحیح خط بزنم  و پاسخ خودش بنویسم. و گفت  معلمم راضی نیست


گفتم شمیم هدف یادگیریست الان یادگرفتی من بامعلمت صحبت میکنم


گفت حق دوستام ضایع میشه 

میخوام نمره  را خودم بگیرم


خیلی دختر پاکی بود 


انشاالله دعایش دراون دنیا همراه  همگی ما باشد


الهی آمین"


+ برای شادی روحش فاتحه ای بخوانید.

شب یلدا / مایل به خوانش بودید تقاضای رمز کنید

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan