لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

سقوط

مادر حالش خوب نبود. درست پای دیوار چسبیده ی آپارتمانشان یکی از طبقه ی نهم خودش را پرت کرده بود. صبح هنگام بود. به پای پنجره که آمده بود و جنازه ی پسر همسایه را دیده بود تا شب یاد دختر خردسال معصوم اش را که با اتفاقی مشابه ولی نه به عمد در سی و پنج سال گذشته از دست داده بود رهایش نمیکرد.

چه صبری باید داشت بر داغ فرزند...



قطعا خیلی سخته 🖤

😔😔

بچه بودم. یادآوریش هم عذاب اوره

داغ عزیز سخته بخصوص داغ فرزند برای مادر

خدا صبر بده بهشون

الهی آمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan