لبخند ماه

بگذار از دریچه ی چشمان تو بنگرم لبخند ماه را

تربیت دخترانه ی من

تا حال شده که دلتون نخواهد با کسی تلفنی حرف بزنید؟ 

من که کلا با خانواده ی مهربان همسر اینچنین ام😎جز یکی از برادرشوهرهام. اولا که اصلا مستقیم به من زنگ نمیزنند. اگر هم به اجبار کاری داشته باشند یا تبریک و تسلیتی در کار باشد به گوشی همسر زنگ میزنند و به ایشان میگویند که به سمع و نظر من برساند. به ندرت پیش میاید بخواهند با من تلفنی صحبت کنند. 

از بین ۶ برادرشوهر و ۵ جاری و یک خواهرشوهر و یک شوهر خواهرشوهر هیچکدام برای عید به من پیامک نفرستاد. من روز سوم عید برای همه اشان پیامک زدم و جالب که جواب پیامک را هم بعضیهایشان ندادند من جمله خواهرشوهر. 

خواهرشوهر دیشب زنگ زده بود حال همسر را بپرسد این وسط گوشی دست امیرعباس و بهار هم چرخید. هنگامیکه بهار با عمه اش حرف میزد من مشغول تهیه ی شام بودم. از آن سوی خط عمه جان بچه ها هوس کرد با من نیز احوالپرسی کند و به بهار گفته بود گوشی را بده به مامان. بهار هم گوشی را به سوی من آورد و من با اشاره سر و ابرو فهماندم نه! بهار هم نه گذاشت و نه برداشت و به عمه اش گفت مامانم نمیخواد با شما صحبت کنه.

+ دختر هم دخترهای قدیم🤣

فاطمه

بهارِ تو منو یاد خودمو خواهر کوچیکم می اندازه، مامان منم یکچنین فرشته های راستگو و شیرزبونی داره از صمیم قلب بهت تبریک میگم، خب این بدآموزیا چیه یاد بچه میدی 😅🌻

اتفاقا تبریک نداره همایی. باید سیاست یادشون بدم🤣 مثلا باید میگفت مادرم دستش بنده. یا فعلا در دسترس نیست.. حالا حالاها باید کار کنم باهاشون😃

فقط تعداد جاری ها!!!

 

لرزه براندام  ننه رستم میندازه تعدادشون:)

کمیت دارن کیفیت ندارن😅

من هم امسال به تمام اقوام همسر زنگ زدم ( کوچکتر و بزرگتر فرقی نداشت) به جز خواهرشوهر بزرگ که در کمال آرامش با همدیگر هیچ کاری نداریم

افرین بر تو
من همچنان فکر میکنم در اسفند متوقف شده ام و هنوز عید نیامده😑

آخییی😅عزیزمممم بهار😍😅❤

 

کلی آبروی منو داداششو تو مهد برده بهار.
نخود تو دهنش خیس نمیخوره😅😄

چه با نمک!عزیزم...

اتفاقا بهتر که همچین حرفی زده.

کلا فقط با شما اینجوری ان یا با بقیه عروسها هم همین رفتار رو دارن؟

من بر خلاف جاری های دیگه ام. نمیتونم فیلم بازی کنم. 
عروسهای دیگه اگه از خانواده ی همسر ناراضی باشن بازم تو روشون لبخند میزنن ولی من نمیتونم و کلی تو روشون وایمیستم
از این رو پیرمرد به من میگه عروس خطرناکه😄

آره خب

منظورم به شوخی بود که مادرها باید کلی راه یاد دخترها بدن تا بشن مثل خود ما، زندگی همش ایفای درست نقش و سیاستهاست

الان منو خواهرم استاد شدیم و دقیقن همینطوره که تو گفتی👌

خداییش مامان من در یاد دادن سیاست به ما موفق نبود.
منم احتمال زیاد به مامانم رفتم😅

واااااییی😂😂😂😂😂

زیاد آبروم رو برده😃

عجبا... ولی خوب، کاری کرد که دیگه خواهر شوهر تا شما رو دید روشو بکنه اونور

براتون چشمو ابرو نازک کنه...

 

دختر منم همینجوره... گاهی یه چیزی رو میگه که نباید... و جالبه اون طرف حس فضولیش گل میکنه و سوالهایی رو میپرسه که نباید... اون هم از مسائل خصوصی زندگی...

یه بار اینقدر ناراحت شدم که در حین همین سوال و جوابها جوری که اون طرف متوجه بشه به دخترم گفتم مامانجان بعضی مسائل خصوصی ماست و نیازی نیست به دیگران بگیم...

اینجوری کم کم باید به دخترم یاد بدم...

موقع تلفن حرف زدن هم وقتی میگه بیا گوشی رو بگیر اشاره ای بهش نمیگم که متوجه نشه.. مستقیم میگم بگو مامانم دستش بنده نمیتونه الان صحبت کنه...

(البته اینم توی پرانتز بگم که چند باری آبروم رو برده که مجبور به آموزش شدم)

 

 

اصلا خواهر شوهر من از همون اول روش اونور بود😃😃😃😃
دقیقا منم باید مثل تو واضح بگم بگو مامان کار داره. هر چند که دیگر تماسی نخواهم داشت🤣

منم دقیقا این مدلی ام.از کسی خوشم نیاد نمیتونم الکی و ریاکارانه بهش لبخند بزنم و محبت کنم.ولی مثلا یه دختر خاله دارم،چشم دیدن کسی رو هم نداشته باشه و با همه وجود ازش متنفر باشه،یه جوری با طرف برخورد میکنه،طرف فکر میکنه این چقدر دوستش داره.

 

عین خودمی خواهر 😍
جاری های منم عین دختر خاله ی تو هستند. اینقدر عصبی میشم اینجور رفتارهاشون رو میبینمااا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
لبخند ماه را یک همسر، یک مادر و یک معلم می نویسد
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan